سه ماه بود که بخاطر رفتارهای پدرم از خونه در اومده بودیم بعد چقدر التماس کرد که برگردیم دیروز اینقدر امید وار شده بودم که دیگه قرارع بریم خونه زندگی خودمون و دیگ تموم شد سختی های خونه ی کسی بودن همه وسایل هارو جمع کردیم اومدیم خونه اینقدر خونه کثیف بود فقط یکساعت کمتر بیشتر داشتم ظرف هارو میشستم با سیم جارو کف آشپزخونه شستن و،،،، میوه شستم و مهمونا اومدن که تعهد از پدرم بگیرن و مهریه مادرم اونم گفت اگه مهریه نبود اون تعهد اخلاق عیبی نداشت بعد هم کارت پولش خالی بود اومد به من گفت من گشنمه برم کنسرو بخرم آخه با چه پولی ، من میدونستم عوض نمیشه فقط الکی خودمون و هوایی کردیم دیشب خیلی گریه کردم گفتم خدایا اگر قرار نبود خوب پیش بره من که اینقدر تلاش کردم مادرم برنگرده ولی آخرش برگشت ک یبار دیگه فرصت بده ولی نشد 😭😭😭😭خیلی خسته شدم دعا کنید برام