خلاصه اولین روزی ک دیدمش دیدم برعکس عکس پروفایلش خیلی جذاب هست شبیه بازیگر تام شلپی بود تا منو دید مثل جنتلمن ها رفتار کرد و خیلی مردونه و محترمانه ..اونم خیلی مجذوب من شده بود ؛ کلی باهم درس خوندیم راجع ب مباحث درسی صحبت کردیم تست زدیم قهوه خوردیم تو پارک قدم زدیم شوخی کردیم گفتیم خندیدیم ؛ در حالی ک هیچی ازم هم نمیدونستیم در این حد میدونستیم ک تو یه دانشگاه لیسانس گرفتیم .. تو این گیری ویری یهو خواهر کوچیکم زنگ زد با بغض ک از صداش گریه میبارید گفت آجی چرا جواب نمیدادی دوستم لپ تاپ داره من کامپیوترم ندارم مسخره ام میکنن
( خواهرم پیش مامان بزرگ و بابابزرگم زندگی میکنه تو یه شهر دیکه) خلاصه تا اینو گفت بغضم گرفت بعد شروع کرد ب درد و دل کردن ک شهریه ی دانشگاهمو باید پرداخت کنم امروز ازم شهریه خواستن و فلان ( پول میخواست ) گفتم رسیدنی خونه بهت زنگ میزنم ک این آقا شنیده بود نگو صدای گوشیم بالا بوده !!! خلاصه دیدم شنیده رنگم پرید احساس بی آبرویی کردم و تا خوده خونه بیقرار بودم ک برسم ب خواهرم زنگ بزنم
ایشونم متوجه شد!!! یعنی تا ۲ روز سره این قضیه مریض بودم
ک چرا باید تو اولین قرار اینجوری ضایع شم و بفهمه مشکلاتمو..
البته چیزی از طلاقم نگفته بودم
هستین؟