الان من به حدی درمانده و خسته شدم که هیچ کاری نمیتونم انجام بدم پدرم مارو مثل زندانی و تو سری خور بزرگ کرد نادرم از دست کارهاش فرار کرد و تا وقتی فوت شد حسرت دیدن مارو داشت عوضیتر از پدرم هیچ مردی نیست دومیش فقط شوهر احمق منه پارسال از دست خیانتا و عوضی بازی شوهرم خواستم طلاق بگیرم پدرم جوری باهام رفتار کرد به غلط کردن افتادم و برگشتم سر بچه هام
بچه ها اینو بگم که تو خانواده کثیف پدرم کار کردن و مستقل شدن زن وجود نداره اگر خانمی طلاق بگیره باید برگرده خونه پدرش وگرنه سرش رفته ازین میسوزم خدایا چرا واقعا چرا هم این پدر هم این شوهر واقعا حس میکنم توی قفسم 😭