ببین خلاصه بگم
منو ی رفیقم ک از بچگی باهم بزرگ شدیم سر ی شوخی با پسرعموش دعوامون شد تموم شد قرار بود ما ببینیم این پسر عموعه پا میده یان پسره پاداد البته بعدش فهمید مایک رفیق منم همچی رو انداخت گردن من منم برام مهم نبود ولی خب اون رفاقتم اونجا تموم شد
اون یکی رفیقم ی دختره بود خیلی خودشو چسبوند ب ما ک آره با منم اوکی بشید خلاصه اومد زید ت رفاقت ۱۲ساله ی ما انقدر بد منو ب اون گفت بد اونو ب من همچی شکرآب شد