تمام شبو گریه کردم از صبح تا الان هم گریه کردم
پریشب عروسیم بود
خانواده شوهرم خیلی خوب بودن تا اینکه تو عروسی داشتم میرقصیدم که یهو بابای شوهرم زد زیر میزی که براش غذا بردن و داد میزد... یهو بدو بدو رفت سمت بقیه داد زد که صدا و قطع کنید منم داشتم میمیردم از ترس ،یهو اومد داد زد سرم که شیدا این ادا هات چیه من چه اشتباهی کردم قبول کردم که پسرم بیاد خاستگاریت از همون اولش میدونستم خودتو خانوادتون مشکل دارید و همینجوری داشت ادامه میداد که اومدن بردنش،منم که نتونستم تحمل کنم زدم زیر گریه دوییدم تو دستشویی فقط گریه کردم هرچی هم داداشمو خواهرم اومدن پیشم گفتن بیا حلش میکنیم من دیگه بر نگشتم و عروسی تموم شد همونجا دیگه خبری از شوهرمم نیست نمیدونم چرا جواب پیامامو نمیده غیبش زده فقط پدر شوهرم بهم پیام داد و فحش داد و گفت دیگه پسرمو تو زندگیت نمیبینی باورتون نمیشه الان پیش مامانمو خواهرم و پدرمو داداشمم انقد گریه کردم حالم بد شد پدرم خیلی عصبی شد از بابای شوهرم ابروم رفت،تروخدا بگید چیکار کنم ...