خانومایی که ازدواج کردید شده تا بحال خانواده تون بین شما

نمیشه حرف زد وگرنه میگن حسودی میکنی.‌.من الان هروقت پسرم رو میبوسم به دخترم میگم توهم بیا..یا برعکس..هرچی برای هرکدوم میخرم برای جفتشون میخرم..

خیلی زیاده

جالبش اینه من کوچیکم و سالها بعد اون متاهل شدم

منم همینه اوضاعم

به خواهرم و شوهرش بیشتر بها میدن

مامانم ازشون پذیرایی می کنه ولی از ما نه میگه برو چای بریز واسه خودتون و.... 

حرفم بزنم میگن حسودی

من تو عقدم ،برادر هم تو عقده ، این قدر ک ب زن داداشم اهمیت میدن و بهش احترام میزان و هفته ایی دوسه بار مهمانش میکنن بعد پذیرایی عالی هم فراهم میکنن خیلیم هواشو دارن، ولی نامزدمن نه اصلا دعوتش نمیکنن مگر اینکه خودش بیاد اونم بنده خدا موقع شام و ناهار نمیاد، اصلا ب من و نامزدم اهمیت نمیدن مخصوصا مامانم ، من ک خیلی ناراحت و دلخور میشم ولی تا حالا چیزی نگفتم

وای اینا دقیقا من و بچه های برادرم هستیم..الکی به من میگن بچه های برادرم رو دوست ندارن ولی وقتی میان همچین بچه های اونو میبوسن من اصلا جرات ندارم چیزی بگم😔تا یکم از پسرم تعریف میکنم مادرم سریع از بچه داداشم تعریف میکنه.هی مدام میگه پسر داداشم میخواد باستان شناس بشه😏کلاس اوله حالا...بعد پسر منم گفت منم میخوام حسابدار بشم مادر گفت بچه رو از رو پی پی ش معلوم میشه چکاره اس😔گفتم یعنی چی گفت هیچی مثاله😐

فرق گذاشتنی که در مورد ما میذارن احترامی نیست، اتفاقا با همسر من رسمی تر و غیر صمیمی تر رفتار میکنن، ولی فرقی که میگم میذارن هم به لحاظ مالی هم عاطفی ه!

نمونه ی کوچیکش، یسری داشتم پای لپ تاپ کار میکردم، چند تا کاغذ رو میز بود، میخواستم ببینم اگه چک نویس ه روش یه چیزی بنویسم ناخوداگاه چشمم خورد به نوشته های مامانم، اسم همه رو نوشته بود دعا کرده بود که فلانی فلان اتفاق براش بیوفته اونیکی اینطور بشه (دعا) حتی اسم پسر خالمم بود، ولی اسمی از همسر من نبود!

سر عروسی من اون جهازی که باید رو نزاشتن

ولی برای خواهرم(ناتنی) همه چی گذاشتن

به اون بیشتر و بهتر سر میزنن ولی به من سالی یبار اونم با گلگی های من

شوهر اونو بیشتر دوس دارن شوهر منو نه 

درحالی که یک درصد خوبی ها و احترام هایی که من و شوهرم بهشون کردیم رو خواهرم نداشته 

عزیزم میفهمم چه حس بدیه من فقط پدرم اینطوریه مادرم و برادرم و اون یکی خواهرم خیلی باهام خوبن حتی به پدرم تذکرمیدنولی اون بدتر می‌کنه منم بهشون گفتم فقط بخاطر شما میام الانم چند ماه نرفتم 

مادرمن عیدبه عیدمیادخونه ی ما..ولی خونه ی خواهربرادرام سالی ۶..۷بارمیره.

مادرشوهرم ۱هفته بیمارستان بودحالش بدبود دکتراجوابش کرده بودن یه نیومد ازش خبربگیره..ولی مادرشوهرای خواهرام هروقت مریض میشن فوری میره خبرمیگیره...

برادرشوهرم جوون بودفوت شد یه بارنیومدتسلیت بگه ولی پدرزنداداشم فوت شد ۱هفته شب وروزاونجابود.

بله خیلیییییی فرق میزاره بعدانتظارداره روزای تعطیل که دخترم نمیره مدرسه دوسه روزوبرم اونجابمونم.....من چندسال اول زندگیم اصلا وضع خوبی نداشتم بخدابیشترشباگشنه میخابیدم ....بااینکه وضعش خداروشکرخوبه وخبرداش توچه وضعیم نیومدبگه بیااین هزاری روبگیردستت باشه ..خیلییییییی منو کوچیک کرده پیش خانواده شوهرم....مادرم خیلی فرق میزاره بینمون.ولی کاش پدرم زنده بود اون فقط منو درک میکردخدارحمتش کنه بهترین کس زندگیم بود ولی حیف💔

روحشون شاد

شما خدارو داری🩷

مرسی گلم

روح رفتگانه شماهم شاد

بله فقط خداکافیه برام ❤️

آره عزیزم واقعاسخته..آدم اصلا از پدرمادرخودش این انتظارونداره 😓

بنظرم واسه دخترسختتره