2777
2789

اصن تکلیفم با خودم روشن نیست… بیست و هست سالمه… تو عقد جدا شدم ولی هستن مواردی ک پیشنهاد میدن برای ازدواج ولی ازدواج سنتی دوست ندارم..بعد این حس آزادی الانمو دوست دارم خیلی ک ب کسی جواب پس ندم واقعا… حاملگی و بچه دار شدنم دوست ندارم… از ی طرفیم مامانم رفته رو مخم که داره سنت میره بالا… تحصیلاتم دکتری هست… خودم کار میکنم مستقلم درآمد دارم. چیکار کنم بنظرتون؟

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



مامانتو ول کن

از وضع الانت لذت ببر و پیشرفت کن

حالا موقعیتش که پیش اومد فبها

قرار نیست با هر کسی ازدواج کنی چون سنت داره میره بالا

و بعدها که مورد مناسبت پیش اومد، اینو بدون که همه مردا بچه نمسخوان میتونی با کسی ازدواج کنی که نمیخواد، بچه دار شدن که اجبار نیست

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792