2777
2789
عنوان

اگ شوهرتون همچین چیزی بگه ناراحت میشین یا من حساسم😔

| مشاهده متن کامل بحث + 677 بازدید | 39 پست
صد لعنت دارم میمیررررررم دارگ زجر میکشم😔😔😔😔😭😭😭😭😭😭😭😭😭

تحمل کن.برای همسرت کااااملا توضیح بده تا بتونه کمی درکت کنه امیدوارم این روزا زودتر بگذره و باقی دوران بارداریتو با شادی و خوشحالی بگذرونی.

ب بچه ت رحم کن 

یکم حساسیتتو کم کن

من امام رضایی ام🌹🌹🌹دل من گم شد اگر، بسپارید امانات رضا... و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش ملاقات رضا... از رضا خواسته ام بگذارد که غلامش بشوم همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا(علیه السلام) 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چه اعتمادی به همسراتون دارید که جرات ندارید به هفته هم تنهاشون بذارید؟!

دلیل هرکسی با دیگری متفاوته همه بخاطر خیانت به شوهرشون نمیچسبن

بخاطر دل بستگیه بیشتر  خودم بی قرار میشم دور باشیم از هم

البته شخصیت آدما هم باهم فرق میکنه  خیلی ها به اصل از دل برود هر آنکه از دیده برفت بیشتر عمل میکنن

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤
همیشه پسش زدم و واسش کم گزاشتم سر چیزای کوچیک جنگ راه انداختم و..

😐😐😐😐😐اون بدبخت اومده زن گرفته ک فقط ی نون خور و ببخشید. زر زر و بندازه ب جون خودش دلم واسه اینجور مردا میسوزه. و ب حال زنایی مثل خودم ک از هر نظر فقققط کوتاه میایم و زندگی و با چنگ و دندون حفظ کردیم. واقعا اینجور زنا و هیچوقت درک نکردم اگه ی روز اومدی گفتی خیانت شوهرم و فهمیدم و اینحرفا کوچیکترین حقی بت نمیدم هر چن همی الانشم یکم زرنگ باشی میفهمی یکی جای تو رو پررنگ کرده پیش شوهرت مردا دنبال ارامش و رابطن تو هیچکدومو واس اون بدبخت فراهم نکردی پس جای شک نیس ک بگرده دنبال کسی ک درکش کنه

کلا اینطوریمیبار مثلا برام معجون اورد گل سرخ. ازین چرت پرتا فایده نداشت

برآورده کردن نیاز جنسی و روحی شوهر بر عهده زنه

بعد اگه ببینی با زنی چت میکنه یا رابطه داره برات مهم نیست؟ 

این رفتار هات عواقب خوبی نداره گل من

شوهرت تا وقتی پابند توعه از این شرایط گله و شکایت میکنه روزی که مزه زن دیگه ای بره زیر زبونش دیگه براش مهم نیست که تو میل داری یا نداری 

مراقب زندگیت باش

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤
برآورده کردن نیاز جنسی و روحی شوهر بر عهده زنهبعد اگه ببینی با زنی چت میکنه یا رابطه داره برات مهم ن ...

یبار از سرکار اومد غذاش اماده نبود قبلشم یاهاش بدحرف زده بودم گف چرا اماده نیس هی اینو بیار اونو بیار انگار میخای برام چی بپزی! یبارم گفتم من میخام برم خونه بابام بچه هاتم میدم بهت بهم گف زن عاقل خونشو ول نمیکنه بره گفتم خونه خودته گف حق توعه گفتم نمیخام گف خب پس طلاهاتم دربیار برو 😔

یبار از سرکار اومد غذاش اماده نبود قبلشم یاهاش بدحرف زده بودم گف چرا اماده نیس هی اینو بیار اونو بیا ...

تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن که گلم

با این چیزا نباید همسرتو بسنجی

سعی کن زندگی و شوهرتو تو دستت بگیری بعدا خدای نکرده پشیمونی به بار نیاد خصوصا الان بچع هم دارید دیگه نباید سرسری گرفت بهیچ وجه

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز