دیشب ساعت ۳و نیم اینا خواب دیدم با بابام و به نفر دیگه یهدجلیی هستیم که شبه.داشتیم یه قبر میکندیم سنگ نداشت. خاک بود . تو خواب میدونستم قبر حضرت رقیه است. هدفمون نمیدونم چی بود، توی قبر یه چیزی به عنوان کفن حصرت و جسد بود،ک دراووردیم. بعد یه دسته کلید بود ک نمیدونم ما انداختیم کنار جسد یا بود کنارش. یه چیز دیگه هم بود . من هی میگفتم زود باشین،مردم حالا میان ، گفت نه ،تا اذان نگن نمیان. بعدم انگار همون کفن و کلید و اینا را گذتشتن سر جاش. یعنی دیگه یادم نمیاد ادامه خوابم. فک کنم همه را همونجور گذتشتن سرجاش