سلام
مامانم هی تو موقعیت های مختلف که هیچ ربطی هم به اون نداره میخواد از خودش تعریف کنه البته خیلی زن خوبیه و تعریف هایی که میکنه درسته ولی خب درست نیست آدم خودش بگه... چیکار کنم؟ میترسم بهش بگم دلش بشکنه
مثلا بحث پیش میاد میگیم فلانی خیلی حسوده یهو میگه نمیدونم چرا من اصلا نمیتونم حسودی کنم با خوشحالی همه خوشحالم و ...
بذار بگه
ایرادش چیه
خب بکنه.
چرا میخوای نزاری پیش تو که دخترشی هم راحت باشه؟
پوعففف مثل خواهر خره منع😒😣🤦🏻♀️ولی اون واقعا حسود هست الکی هی ب خودش تلقین میکنه ک حسود نیست و بد کسی رو نمیخاد🤧😐
چرا درست نیست آدم از خودش تعریف کنه؟ متاسفانه ما ایرانیا عادت کردیم بگیم وای خدا چه بدبختم؛ یا من چرا انقد زشتم یا زندگی بقیه رو ببین شانس من بده و...
چند سالشه شاید هورموناش عوض شده اخه منم موقع پریودی یه چیزایی میگم که نباید بگم
اتفاقا یکی از تمرین های عزت نفس همینه تعریف از خود
چیکارش داری خیلیم خوبه
آخی
خب عزیزم درست نیست پیش بقیه اینقد از خودش تعریف کنه مثلا یه بار تو جمع فامیل زن عموم گفت من بعد فلان اتفاق تصمیم گرفتم دل هیچ کسو نشکونم یهو مامانم خندید گفت نمیدونم چرا من نمیتونم دل هیچکسو بشکونم همیشه هم گفتم دل هرکیو شکوندم بیاد بگه همه نگاش میکردن حتی داداشمم بعدا به من گفت چرا مامان یهو خودشو قاطی میکنه
خب عزیزم درست نیست پیش بقیه اینقد از خودش تعریف کنه مثلا یه بار تو جمع فامیل زن عموم گفت من بعد فلان اتفاق تصمیم گرفتم دل هیچ کسو نشکونم یهو مامانم خندید گفت نمیدونم چرا من نمیتونم دل هیچکسو بشکونم همیشه هم گفتم دل هرکیو شکوندم بیاد بگه همه نگاش میکردن حتی داداشمم بعدا به من گفت چرا مامان یهو خودشو قاطی میکنه
کاش فقط پیش خودم بود بخدا 24 ساعته میگفت هیچی نمیگفتم ولی همه جا میگه مثلا یه بار تو جمع فامیل زن عموم گفت من بعد فلان اتفاق تصمیم گرفتم دل هیچ کسو نشکونم یهو مامانم خندید گفت نمیدونم چرا من نمیتونم دل هیچکسو بشکونم همیشه هم گفتم دل هرکیو شکوندم بیاد بگه همه نگاش میکردن حتی داداشمم بعدا به من گفت چرا مامان یهو خودشو قاطی میکنه
من نمیگم منفی نگر باشه ولی اینقد همه جا و پیش همه تعریف نکنه
مثلا یه بار تو جمع فامیل زن عموم گفت من بعد فلان اتفاق تصمیم گرفتم دل هیچ کسو نشکونم یهو مامانم خندید گفت نمیدونم چرا من نمیتونم دل هیچکسو بشکونم همیشه هم گفتم دل هرکیو شکوندم بیاد بگه همه نگاش میکردن خب چه دلیلی داشت مامانم اینو بگه نهایت میتونست بگه آره شکوندن دل بقیه کار درستی نیست حتی داداشمم بعدا به من گفت چرا مامان یهو خودشو قاطی میکنه
خب عزیزم درست نیست پیش بقیه اینقد از خودش تعریف کنه مثلا یه بار تو جمع فامیل زن عموم گفت من بعد فلان اتفاق تصمیم گرفتم دل هیچ کسو نشکونم یهو مامانم خندید گفت نمیدونم چرا من نمیتونم دل هیچکسو بشکونم همیشه هم گفتم دل هرکیو شکوندم بیاد بگه همه نگاش میکردن حتی داداشمم بعدا به من گفت چرا مامان یهو خودشو قاطی میکنه
