نمیدونم برا شما چ جوری بوده ولی خاهرم خیلیی خوشکله و ی مدت انکار ی چیزی غیر خودش میومد و از زبون اون حرف میزن ی بار منو خاهرم تو هال بودیم ی دفه برگشت گفت من فلانی رو به کسی نمیدم فلانی زن من من مردم از ترس پریدم تو بالکن خدایی ولی ب مرور با خوندن بقره اینا ۹۹ درصد همه چی حل شده و ازدواجم کرد یادمه بنامزدش میگفت من کاری میکنم جدا شین این زن زن منه ب کسی نمیدمش