یبار پول کم اوردم بهش گفتم میخوام وامو بدم بهم پول بده اونم چند یک میلیون یبار فقط اونم بعد زد من از سرکار بحثم شد اومدم بیرون نرفتم دیگه خودمم در حال جهاز خریدنم پول وام در اومد دادم تشک تخت اینا خریدم و به شوهرم نگفتم در اومده گفتم دی در میاد حالا الان برگشته میگه پول وامت در بیاد یکمم من بزارم روش بریم دندوناتو نزدیک عروسی کامپوزیت کنیم در حالی که من اون پولو خرج کردم
دیشب بهش گفتم چون سرکار نمیرم پول وامو نمیتونم جور کنم فروختم به مامانم برگشت گفت پس پولایی که من دادم چی میشه در حالی که یبار فقط داده اونم برگردوندم بهش یادش نیس نیاز داشت زدم بهش قبلا
خیلی حرص میخورم خیلی اذیت میشم نمیتپنم باهاش بسازم حرفاش حرصم میده خیلی دودوتا چهارتا میکنه
بخدا مریض شدم از دستش خودمم آدم بیخیالی نیستم همش غصه میخورم
غیر از جدایی چه راه حلی دارین برام