یه لیوان شربت دادم داداشم میگه قسم بخور توش چیزی نریختی

قضیه از این قراره این داداشم یه روز میره خونه یکی از دوستای متاهلش میخوان واسش چایی بیارن میبینه دوستش و زنش دارن تو چاییش تریاک میریزن داداشم هیچی نمیگه ولی چایی رو نمیخوره خلاصه از اونا اصرار از این انکار اخرش میگه دیدم توش تریاک ریختی اونم میخنده میگه خواستم ببینم حالت عوض میشه یکم بهت بخندم😐 بعد الان هر چی میخواد حتی از دست ما هم بگیره باید با قسم و قران بهش بدیم داداشم کلا از اول وسواسی بود بعد از این قضیه بد تر شده بهم میگه توش قرص اعصاب ریختی نمیخورم همه رو دیوونه کرده ..این از بچگیش دچار سندروم تورت بود دکتر براش دارو اعصاب نوشت ولی نخورد الان میگه شما میخواین بهم دارو بخورونین..بهم میگفت این دارو اعصاب هیچ فرقی با مواد نداره چرا میخوای بهم بدی یک لیوان اب بهش میدیم باید جلو چشمش صد بار لیوانو بشوریم و قسم بخوریم تا بلکم رضایت بده بخوره هر روزم داره بد تر میشه دلم براش میسوزه...ولی دکترم نمیاد میگه بهم دارو میده