2777
2789

من شوهرم تو مجردی کار کرده بود اندازه سه دونگ پول یه خونه و بقیه ش رو هم مادرش پول گذاشته بود یه خونه خریده بودن.

مادرشوهرمینا خودشون هفت هشت تا خونه دارن و دو تا خونه رو به بچه هاشون دادن.  این خونه که شوهرم پول گذاشته بود بزرگتر و جای بهتر شهر بود نسبت به خونه ای که به برادرشوهرم داده بودن چون برادرشوهرم پولی نذاشته بود و شوهر من نصف این خونه رو پول گذاشته بود برا همین این خونه بهتره رو همه میدونستن که برا شوهر منه.  تو کل فامیل گفته بودن و تو خواستگاریه منم همینا رو گفتن. 

البته همه ی این هفت هشت تا خونه به نام مادرشوهرمه.  و شوهرم اشتباهی که کرد این بود که نیومد اعتراض کنه که مامان حداقل اون سه دونگی که من دادمو به نام خودم میزدی. 

من که با شوهرم ازدواج کردم. مادرشوهر و پدرشوهرم خودشون تو یه خونه ی دیگه زندگی میکردن. 

برادرشوهرم و شوهرم وقتی مجرد بودن تو خونه ی شوهرم دو تایی زندگی میکردن و پول اجاره ی خونه ی برادرشوهرمو دو تایی برمیداشتن خرج میکردن.

وسایل اون خونه هم وسایل قبلیه مادرشوهرم بود که یه دور وسایل خونشو عوض میکنه وسایل قدیمیشو میذاره این خونه. 

منم شهر دیگه ای دانشجو بودم و سه ترم ینی یک سال و نیم مونده بود تا درسم تموم بشه و قرار عروسیمون بعد از فارق التحصیلیه من بود. 

از طرفی خونه ی مادر پدرمم شهر دیگه ای بود  و هر وقت که میرفتم پیش شوهرم مجبور بودم  یکی دو هفته بموم. 

وقتایی که من میرفتم پیش شوهرم،  برادرشوهرم میرفت خونه مامان باباش و فقط بعضی وقتا با دوس دخترش میومد اونجا. 

دوس دخترش وقتی میومد اونجا خیلی راحت میرفت تو اشپذخونه غذا میپخت و یه جورایی انگار من مهمون اون بودم حتی بعضی وقتا که من و شوهرم نبودیم هم دو تایی میومدن اونجا. دوس دخترش به همه وسایلم دست میزد و منم روم نمیشد بهش چیزی بگم.  بعد جلو شوهر من تاپ و شورتک میپوشید که من که عروس اون خانواده بودم روم نمیشد جلو برادرشوهرم کوتاه تر از استین کوتاه یا شلوار بلند بپوشم.  بعد همون موقع دوس دخترش پاشو کرد تو یه کفش که باید منو بگیری وگرنه باهات کات میکنم. و خلاصه اونا هم عقد کردن و شد جاریم. 

اینم بگم که شوهرم ۳۱، من ۲۳، برادر شوهرم ۲۵ و جاریم ۲۹ سالشه ـ

بعد از اینکه اونا عقد کردن اومدن خونه ای که به اصطلاح برا شوهرم بود تا سر سال موعد اجاره ی خونشون برسه و مستاجر رو بلند کنن و عروسی کنن برن خونه ی خودشون. 

خونه ی مادر پدر جاریم تو همون شهره. 

من هم ماهی یه بار میرفتم اونجا چهار پنج روز میموندم برمیگشتم. جاریم و برادرشوهرم هیچوقت با خودشون نمیگفتن که ما کل سی روز ماه رو اینجاییم،  این عروس میاد پیش شوهرش ما این چند روزو بریم خونه مادر پدرشوهرم یا مادر پدر خودش و بدتر کل روزو خونه میموندن حتی یک ساعتم ما رو تو خونه تنها نمیذاشتن.  شوهرم هر بار بهشون متلک مینداخت و چند بار بهشون گفته بود حداقل زنه من میاد شما برید خونه مامانینا ولی اونا حاضر بودن حرف بخورن ولی چند روزو نرن یه جا دیگه. 

مادرشوهرم تا قبل از عقد جاریم تو اون چند ماه خیلی با من خوب بود،  خیلی منو دوس داشت و با هم مثل مادر و دختر شده بودیم خیلی به همدیگه محبت میکردیم هم اون به من و هم من به اون. 

اما بعد از عقد جاریم مادرشوهرم کمکم با من بد شد. کاملا بی دلیل اوایل از متلک های مختلف شروع شد بعد به تحقیر کردنم رسید من نمیتونستم جوابشو بدم و فقط تو دلم غصه میخوردم تا اینکه یه روز که استثناعا من خونه ی شوهرم تنها بودم مادرشوهرم اومد پیشم و کمکم شروع کرد از بی محبتی پسراش بهش بعد از عقد گله کرد.  اول از جاریم گله کرد و بعدشم از من.

و گفت به خاطر شما دو تا پسرام دیگه مثل قبل بهم محبت نمیکنن. این بار دیگه من که از متلک ها و حرفای قبلیش دلم پر بود نتونستم دیگه سکوت کنم و جوابشو دادم. عصبانی شد اون گفت من گفتم اون گفت من گفتم اخرش منو از اون خونه انداخت بیرون. 

شوهر بیچارمم که به همه سازشون رقصیده بود دیگه خونش به جوش اومد رفت خونه همه وسایلو به هم ریخت و وسایل خودشم جمع کرد و دیگه با خانوادش قطع رابطه کرد. 

پدر مادرم رفتن با پدرشوهرم منطقی حرف بزنن،  پدرشوهرمم که بدبخت کل زندگیش به نام زنشه و اختیاری از خودش نداره. جوابی برا گفتن نداشت. 

مادر پدرمم گفتن با این مادر روانی نمیشه منطقی حرف زد و کلا با اون هیچ حرفی نزدن. 

شوهرمم با مادرش حرف زد.  مادرش گفت یا زنتو طلاق میدی یا خبری از خونه ت نیست.  شوهر منم گفت باش تا طلاق بدم. 

جاریم اون تایم وقتی فهمید چی شده زنگ زد به من کلی ازم دل جویی کرد و گفت تو دختر به این خوبی اخه چرا باهات اینجوری کرده و کلی دلداریم داد. 

بعد از اون قضیه پدرم برامون خونه اجاره کرد و ما  رفتیم یه شهر دیگه زندگی کردیم.

جاریم حالا همش از خودش تو اون خونه ای که مثلا برا شوهرم بود استوری میذاره.  رفتارش برام عجیبه. 

میدونم که مادرشوهرم به شدت ادم سلطه جوییه و شخصیت دیکتاتور گونه داره و اگه با یکی بد بشه میزنه آسفالتش میکنه ولی اگرم با یکی خوب باشه خیلیی خوب و مهربونه.  

بعد با خودم میگم چه طور تا قبل از اینکه جاریم بیاد همیشه با من خوب بود و نه تنها بهم متلک نمینداخت چه قدر دو تایی میرفتیم میگشتیم و همش میگفت به آرزوی دیرینه م دختر داشتن رسیدم.  واقعا اشکم در میاد ازینکه چه جوری اونقدر با هم خوب بودیم و یهو اینقدر با هم بد شدیم. 

ممکنه جاریم کاری کرده باشه و موش دوونده باشه این وسط؟  

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



شوهرت و میدونه و مادرش در مورد آن سه دونگ خونه  جاری را هم فالو نکن. به دنبال محبت مادر شوهر نباش، نه باهاش بد باش نه خیلی خودو را درگیر جلب نظرش کن، زندگی خودت را بکن، در مورد مسایل مالی هم شوهرت نیدونه با خانواده اش

جاری خیلی کار خاصی نکرده تقصیر خودته

به جای اینکه خودتو کنترل کنی اون لحظه چیزی بهش نگی حرف زدی دعوا کردی

پسرام بهم کم‌محلی میکنن. نه مادر اتفاقا همیشه ذکر خیرت هست فقط درگیر زندگی شدن از این به بعد بهش میگم بیشتر بهتون سر بزنه

همین و بس

بچه ها اگر علاقه به زبان دارید و میخواید حرفه ای یاد بگیرید در ایتا کانال دارم‌ ممنون‌ میشم حمایت کنید. بهم بگید بهتون لینکشو بدم.   سوالات تکراری که دیدم و جواب های مشترک:❣️اول: اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باشید‌. ❣️دوم: اونقدری که فکر می‌کنید آدما به شما اهمیت نمیدن و اصلا به شما فکر نمیکنن پس بیخیال. ❣️سوم: وابسته نباشید مخصوصا احساسی‌. ❣️چهارم: چرا اینقدر دهن به دهن آدما میزارید؟؟ بی اهمیت باشید هرچی گفتن بگو اوکی تو درست میگی. ❣️پنجم: نصیحت به از خودم کوچکتر اینکه بیشتر کتاب بخون و تلاش کن و تنبل نباش و رو خودت سرمایه گذاری کن. زبان و کامپیوتر و مهارت های مختلف یاد بگیر. ❣️ششم: ولله پسرا ارزشی ندارن که بهشون وابسته شید و گریه کنید و حرص بخورید. هیچ آدمی از اینکه دوست پسرش ولش کرده نمرده . ❣️هفتم: اگر کسی مسخرت میکنه اصلا حساس نشو و بی اهمیت باش و باهاش بخند یا زل بزن تو چشماش و هیچی نگو اگر ناراحت بشی و جواب بدی اونم خوشش میاد و هی اذیتت میکنه.❣️هشتم: اسم دختر: ترنم، بهار، دُرین، دلارام، تیارا، تارا، نفیسه، ارام. اسم پسر: نریمان، شروین، دانیال، بنیامین، کارن، عماد، نوید. ❣️نهم: آدما همه اسکلت هستن با یه گوشت روش پس فرزندم شل کن.

نه عزیزم شما دعوا کردی ایشون بهش برخورده بعدم اگر زیرآبی جاریت زده همون اولای عقدش بوده....عجب عوضی هست جاریت تو خونه شوهرت میشینه استوری هم میزاره کثافت...من بودم جرش میدادم 

جاری خیلی کار خاصی نکرده تقصیر خودتهبه جای اینکه خودتو کنترل کنی اون لحظه چیزی بهش نگی حرف زدی دعوا ...

خب منم گفتم پسراتون هنوز شما رو دوس دارن ولی خب همه بعد از ازدواج دیگه بیشتر توجهشون میره به همسرشون.  گفتم منم بعد از ازدواج بیشتر وقتم با شوهرم میگذره تا پدر مادرم ماها قصد بی احترامی به خانواده هامونو نداریم فقط خانواده ی جدید خودمونو تشکیل دادیم

بعد خانوم شما که تو زندگیه من نبودی.  من صد بار در برابر حرفاش  سکوت کردم و تو دلم حرص خوردم تا اون روز جوابشو دادم. 

یک بار شغلم رو مسخره کرد.  یک بار برادرمو تحقیر کرد با اینکه برادرم خیلی موفق تر از پسراشه. یک بار سر اینکه شامی که درست کرده رو پسرش نخورده با من دعوا کرد و منو به فحش کشید.  گفت تو یه بیشعور باعث شدی پسرم دست پختمو نخوره. 

من بغلش کردم بوسش کردم و گقتم به خدا من به شوهرم گفتم مادرت زحمت کشیده غذا پخته نباید اون رفتارو میکردی. 

اونم دید اینجوریه بوسم کرد و گفت راست میگی تقصیر خود پسرمه نه تو. 

ولی خب من همه ی اینا تو دلم مونده بود. 

تا اون روز که اینجوری گفتم شروع کرد به مادرم توهین کردن و گفت اولویت باید مادر باشه نه همسر. 

مادر بیشعورت اینو بهت یاد نداده. 

منم گفتم حرف دهنتو بفهم راجب مادر من درست صحبت کن. 

نکنه توقع داشتی بگم بله خانوم حق با شماست مادر من بیشعوره؟ 

خب منم گفتم پسراتون هنوز شما رو دوس دارن ولی خب همه بعد از ازدواج دیگه بیشتر توجهشون میره به همسرشون ...

عزیزم همون بهتر که راه دور هستین دیگه به این مسائل فکر نکنین. شما که خونه اجاره کرذین و زندگی میکنین دیگه به باقی مسائل کاری نداشته باشین استوری جاریتون رو هم نگاه نکنین

شوهرت و میدونه و مادرش در مورد آن سه دونگ خونه جاری را هم فالو نکن. به دنبال محبت مادر شوهر نباش، ن ...

اره کلا قطع رابطه ایم با مادرشوهر. 

کاری هم به مسائل مالی ندارم و خونه ای هم که توشیم چون بابام برامون اجاره کرده بابام زد به اسم خودم. 

و به شوهرم گفتم اشکال نداره اشتباه کردی همه دار و ندارتو دادی مادرت. عروسی برام نگرفتی، سرویس نگرفتی یه دونه کالا از جهیزیه هم کمک نکردی بخری و الانم تو خونه ای که بابام اجاره کرده مستاجریم. ولی باید  خودت ذره ذره اشتباهاتتو  جبران کنی. چون امسال کمک بابام و صبر من بود و قرار نیست تا اخر عمر بابام خرج زندگیمونو بده یا من با همه ی اشتباهاتت بسازم و کل بار زندگی رو دوش من باشه. 

که خدا رو شکر فعلا داره با تلاش و کار کردن جبران میکنه. 

دنبال محبت مادرشوهر نیستم خودم مادر دارم.  دلم برا شوهرم میسوزه که مادرش باهاش این کارو کرد. 

شوهرت و میدونه و مادرش در مورد آن سه دونگ خونه جاری را هم فالو نکن. به دنبال محبت مادر شوهر نباش، ن ...

اخه خدایی بابای منم گناه داره. 

الهی بمیرم براش. 

سر پیری کلی کار میکنه تا بتونه بدهی هایی که با ازدواج من بهش وارد شده بده. 

منم دارم کار میکنم. 

 شوهرمم داره کار میکنه. 

ولی بابام اونقدر مهربونه که حتی نمیذاره خورد خورد پولشو بهش پس بدیم و میگه همون پول رو طلا پس انداز کنید خونه بخرید. 

خب بابای بیچاره ی منم گناه داره. 

عزیزم همون بهتر که راه دور هستین دیگه به این مسائل فکر نکنین. شما که خونه اجاره کرذین و زندگی میکنین ...

میخواستم از فالورام حذفش کنم. 

ولی شوهرم میگه اتفاقا حذفش نکن تو هم از خونه زندگیمون و تفریحاتمون استوری بذار که ببینه بترکه. 

ولی خب من حوصله این کارا رو ندارم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز