محل سکونت قبلیمون بدون امکانات بود بخاطر همینم
دچار بی انگیزه گی و افسردگی شدم
شوهرم گف بیا بریم شهر قول میدم حالت بهتر میشه
ولی بهتر ک نشدم هیچ دغدغه هام زیادتر شدن
باز اونجا هفته ای دوبار میرفتیم گشت و گذار
هرماه برای خودم خرید میکردم
مدرسه دخترم سر خیابونمون بود همینطور مهد پسرم
صابخونه کرایه نمیگرفت ازمون
ولی اینجا همچیز کن فیکون شده کاااش حرف شوهرم
رو گوش نمیکردم اولا اینجا ک اومدیم ماشینمون
رو فروختیم کرایه باید هرماه ۳تومن بدیم
سرویس مهد و مدرسه ی دخترمم هس
تازه ماهی ۳ تومن پول شهریه پسرمه
کل حقوق شوهرم میره برای قسط و شهریه و حقوق
حتی هیچی نمیمونه باهاش خرید ماهانه کنیم
خستمممممم دلم میخاد بزارم برم
بنظرتون شوهرم اشتباه بزرگی مرتکب نشده
کااااش دل به حرفاش نمیدادم پشیمونم خیلی