کنفرانسم رو گند زدم

مراببوس

مدیر استارتر

عضویت: 1403/07/03

تعداد پست: 1066

فدای سرت دوروز دیگه اونام فراموش میکنن

دیگ نمیرم کلاسش حتی اگ بندازتممممم

از دورنگی هایِ مردم خَسته ام ، حَق با تو بود ؛ باده پنهان دَر قبا دارند و قران دَر بغل...

1403/09/12

|

08:38

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

arezo_azi

عضویت: 1403/05/22

تعداد پست: 2193

منم این ترم کنفرانسم همینجوری بود پسرا نیششون تابناگوش بازبود منم خندم گرفت میخندیدم درکل کنفرانس مزخرفی بود ولی استاد خوب بود چیزی نگفت 

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم 

1403/09/12

|

08:38

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

ونوستونم

عضویت: 1402/08/05

تعداد پست: 1806

منم

🫂

خدایاشکرت🩵

1403/09/12

|

08:38

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

arezo_azi

عضویت: 1403/05/22

تعداد پست: 2193

دیگ نمیرم کلاسش حتی اگ بندازتممممم

بابا انقدسخت نگیر

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم 

1403/09/12

|

08:38

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

مراببوس

مدیر استارتر

عضویت: 1403/07/03

تعداد پست: 1066

من ترم پیش کنفرانس داشتم همسرم و استادمم[یه دس دیگه باهاش داشتم] سر کلاسم بودن+ استاد همون درس وای ی ...

من چون عمه غریبه بودن غریبگیم میکرد وااای کاش زود تموم شه 

از دورنگی هایِ مردم خَسته ام ، حَق با تو بود ؛ باده پنهان دَر قبا دارند و قران دَر بغل...

1403/09/12

|

08:39

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

مراببوس

مدیر استارتر

عضویت: 1403/07/03

تعداد پست: 1066

منم این ترم کنفرانسم همینجوری بود پسرا نیششون تابناگوش بازبود منم خندم گرفت میخندیدم درکل کنفرانس مز ...

من خندم نگرفت میلرزیدممممم

از دورنگی هایِ مردم خَسته ام ، حَق با تو بود ؛ باده پنهان دَر قبا دارند و قران دَر بغل...

1403/09/12

|

08:40

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

arezo_azi

عضویت: 1403/05/22

تعداد پست: 2193

من خندم نگرفت میلرزیدممممم

استرس داشتی حتما،، باید موقع کنفرانس ریلکس باشی 

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم 

1403/09/12

|

08:42

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب