اتفاقا چند تاشو خشک کردم دیدم لباس دیگه پوشید روشو کرد اونور رفت گفتم بیا اینارو بپوش خشک کردم دوباره توهین و داد بیداد کرد رفت
میتونه پهن نکنه زور نیست که لاقل یا میگف پهن کن یا درشو باز نمیکرد بره بخوابه بخدا دیشب تا دیر وقت مهمون داری میکردم هر چند بازم لج میکرد و غر میزد تمام از زندگی ناامیدم کرده
اصلا فکر روزای نیس ک چ گندایی بالا میاورد و بخاطرش چیا میکشیدم حالا بماند مهم اینه خودشو از چشم نمینداخت ک خیلی وقته انداخته
همه منو میشناسن من آدم بی مسولیتی نیستم فقط چون همیشه میگف ولش کن خودم پهن میکنم من شک نکردم را