بنظرم اینا همش الکیه من خیلی وقتا اینکارا رو انجام دادم وسطش عشقم میاد تو ذهنم
چون بهش نرسیدی شده عشق شاید اگر باهاش ازدواج میکردی و میوفتادی تو بالاپایینای زندگی مشکلات و هزار جور حرف و وضع اقتصادی و بی پولی و هزاران چیز دیگه یادت میرفت عشق چیه
گاهی ادما چون بهم نمیرسن میشه عشق
اگر واقعا عاشق بود هرجوری شده تورو خانم خونه خودش میکرد و مادربچه هاش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من از همون اول حاضر بودم با همه چیش کنار بیام چون زندگی همه بالا پاییت دارهاما نتونستم نشد الانم اصل ...
من بایه پسر4سال بودم شاید بهترین دوران زندگیم همون4 سال بود پیشش خودواقعیم بودم بی محابا میخندیدم داد میزدم مسخره بازی درمیاوردم خواستگاری کرد بله دادم ولی مادرش نیومدومخالف بود به مامانش زنگ زدم گفت بمیره نمیادخواستگاری دختری ک باپسرش دوست بوده
خلاصه نشدکه بشه و باگریه جداشدیم یکسال گذشت همیشه اینستاشوچک میکردم گریه میکردم هرخواستگاری میومد جواب رد میدادم همسرمو ک دیدم قلبم لرزید تو دوماه عروسی کردیم اوایل بخاطرسختی ها و هزارااااان مشکل یهو اون یادم میومد اما به مرور کمرنگ و کمرنگ ترشد یادمه پارسال تو پاساژ دیدمش دخترش بغلش بود ازینکه اونم ازدواج کرده یه دنیا خوشحال شدم و با صمیم قلبم براش ارزوی خوشبختی کردم