2777
2789
عنوان

با مادر شوهرم قهرم پاشده اومده خونم

| مشاهده متن کامل بحث + 1557 بازدید | 66 پست

من به احترام مهمون بودنش سلام و احوالپرسی و پذیرایی میکردم اما سرسنگین بودم ..از شوهرم هم توقع نداشتم به مادرش بی احترامی یا کم محلی کنه ..اما صد درصد توقع داشتم جلوی مادرش  خیلی خیلی بهم احترام بزاره و هوامو داشته باشه ..

چطور پذیرایی کردی خب قهرید؟

علت اومدنش بچه هام بود که مریضن . البته من هیچ کمکی از کسی نخواستم و ایشون هم بدون اطلاع اومدن . روز اول من بیمارستتان بودم با  دخترم اما بعدش اومدم خونه سلام کردم و جواب داد دیگه حرفی نزدیم . نهارم پختم کمکم که اصلا نکرد بعدم نهار نخورد منم اصرار نکردم . کاملا  معلوم بود حرص کرده!!!

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



قهره و اومده؟😂با چه بهونه ای؟

اره . مریضی بچه هام . بعد باهام هم قهره . به نظرم خیلی اشتباه کرد ادم یا یه کاری رو درست و با انسانیت انجام میده یا اصلا جلو نمیره ‌ . اومده او خونم بعد پشتشو میکنه بهم خخخخ

سرسنگین باشولی احترامش رو حفظ کنخودش از رو میره

دقیقا همین کار رو کردم .  بعدمن بچه هام پرستار دارن امروزم پرستاره بود . گویا به مادرشوهرم گفته بودم بچه ها بغل نکنید همش کمرتون درد میگیره . بعد مادر شوهر من بهش گیر داده که عروسم (یعنی من) گفته این طوری بگی که بچشو بغل نکنم . اصلا خیلی جالب بود چون من اصلا ان لحظه تو اشپزخونه بودم و خیلی مادرشوهرم فکرش زشته به نظرم

پذیرایی کامل کردم ولی حرف نمیزدم باهاشون چیزی ک وظیفم بود بابای من از بچگی یادم داده دشمنن اومد خونم ...

دقیقا همین کار رو کردم . میدونی اون چیزی که برام عجیب بود این بود که حرفاشو زده دیگه چرا طلب کاره!!! 

دقیقا همین کار رو کردم . میدونی اون چیزی که برام عجیب بود این بود که حرفاشو زده دیگه چرا طلب کاره!!!

منم با مادرشوهرم قهر بودم پاشد اومد تحمل کردم دیگه چاره چیه تازه چنتا حرفم بارم کرد و رفت

هیچی.احترام...مادرشه..توام مشکلتو با مادر شوهرت خودت حل کن

 من انتظار بی احترامی ندارم  هر چند شوهرم هیچ وقت به خاطر من این کارم نمیکنه . منتها دوست دارم خیلی چیزا رو متوجه بشه و به وقتش زمانی که منم واکنشی نشون دادم بهم حق بده و ازم ناراحت نشه!!! 

برای منم پیش اومد به بهانه بچه کلا از اتاق نیندم بیرون فقط ۵ دقیقه به احترام شوهرم نشستم اونم کلا مش ...

دوتا شهر متفاوتیم و دو روز این جا بودن نمیشد  بعددم شکهرم ازنم خواست نهار بپزم هر چند ایشونم نمیگفت من تدارک میدیدم چون تربیتم همین بود . مادرشوهرمم نهار نخورد . ببین عملا من کار درست رو کردم کار ایشون زشت بوده 

انتظار دارم شوهرم احترام بذاره و پذیرایی کامل کنه ...ب شوهرم مربوطی نیس ولی ازش توقع دارم با حرف بگه ...

خوش حالم که کاری که کردم با نظر همه دوستان یکی هست . نه شوهرم احترام گذاشت فقط دوست دارم همه رفتار های زشت مادرش مد نظرش باشه . بخدا ارزو دارم همین طور که جلوی من و توی جمع برای خانوادش به به میکنه وازشون تعریف میکنه با منم طوری رفتار کنه که دلگرم بشم . دقیقا حرف نمیزنه اگرم بزنه دستوری 

من به احترام مهمون بودنش سلام و احوالپرسی و پذیرایی میکردم اما سرسنگین بودم ..از شوهرم هم توقع نداشت ...

الهی قربونت بشم منم دقیقا همین انتظار رو داشتم منتها شوهرم فقط هوای خانوادش رو تو جمع داره واقعا خیلی از رفتارش با خودم جلوی خانوادش دلگیرم . هیچ وقت طوری رفتار نکرده که حس کنم برای یه حامیه بزرگه . فقط از مامانش تعریف میکرد . حای یه تشکر درست بعد از غذا ازم نکرد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز