میدونی عزیزم همین دو ماه پیش کلاسای ارتقا پایه نظام مهندسی میرفتم بین ۷۰ تا مرد من یه خانم بودم اونجا اینقدر بهم احترام میگذاشتند خودم تعجب کرده بودم که پس اینکه همسرم میگن تو حقیری تو زشتی تو فلانی پس چرا الان چیز دیگه ای میبینم ، از ترسش منا از محیط کار و همه چی دور کرد تا هر روز تو سرم بزنه و بگه بدبختم و بیچاره تا بتونه منا مجبور به پذیرش خواسته هاش بکنه
خوب من درخواست طلاق دادم و برای لج شوهرم کلا حلقه هم از دستم دراوردم، این مدت که کلاس می رفتم حتی پیشنهاد ازدواج هم داشتم اونم پسر مجرد ، اما شوهرم همیشه میگه من اگه تو را نمیگرفتم ترشیده بودی و فلان