اصلا نمیدونم خوشحال باشم یا نارحت انقدری که زجرم داده الان باید واقعا جشن میگرفتم ولی از طرفیم دلم به حال خودم خیلی میسوزه که تو این سن به جای درگیر درس و دانشگاه بودن با این چیزا سر کله بزنم تا چهل روز باید صبر کنیم بعد چهل روز میریم دفتر طلاق رسمی میشه هیچ کسو نداشتم باهاش حرف بزنم نه دوستی نه رفیقی هیچ کس همه درگیر زندگیشونن فک کنم اصلا منو یادشونم نیاد دلم پر حرفه خیلی حرفا دارم ولی این تاپیکو زدم بمونه روزی اکه موفق شدم و این روزام گذشت یادم نره چجوری تنهایی دووم اوردم