خانمه پنجاه سالش اینا میشه خداوکیلی خیلی خوش تیپه ، خوش بحال عروسش ، از کنار آدم میگذره بوی عطرش تا مغز آدم میره ، آدم دوس داره بره بغلش کنه
عروسش بارداره وقتی میره بیرون هر سری یه چیزی میخره براش ، اسباب بازی سرویس حموم پتو حوله و.... من تو دستش میبینم هر سری
یه لیلا جانم میگه هزارتا از دهنش میفته ، عروسه جلو برادرشوهر و پدرشوهرش با تیشرت و شلوار میچرخه پدرشوهره گفته عروسمو با شاسی بلند میبریم برای زایمان ، زنه قسم میخورد میگفت شوهرم تو سرچ گوگلش پر از اسم بیمارستانه میگه بهترین بیمارستان باید ببریمش ، اونوقت منه بدبخت ، از همون اول مادرشوهرم هَووی من بود و هست ، انگار خودش میخواست با پسرش ازدواج کنه من مانع شدم 😏 همش دنبال زیر بغل ماره که دعوا بندازه مهمونی یا مسافرت رو کوفتمون کنه ، خداروشکر چند ساله روابطم محدوده و ریختشو نمیبینم ، حالا این هیچی حتی به دخترمم رحم نمیکنه هر وقت به شوهرم زنگ میزنه و شوهرم به دخترم میگه جواب بده پشت تلفن نه سلامی نه علیکی برمیگرده میگه گوشی رو بده به بابات ببینم 😏 انگار داره با دشمنش حرف میزنه خاک تو سرش ، دلم برای خودم میسوزه از هیچکس شانس نیاوردم
