من خونه ی بابام ک بودم اونوقتا یادمه بابام از این اجاق های زمینی هست خیلی کوچیکا وصل کرد داخل دسشویی شعله ش خیلی کم
ی دونه آجر هم میذاشت ک گاز مسمومش رو بگیره
انقد گرم میشد آدم دلش نمیخواست بره خونه
بعد ی دونه جای آویز هم زده بود ک تو مسیر با کاپشنی یا پتویی چیزی میریم اونجا آویز کنیم
هعیییی یادش بخیر
یادم رفته بود اصلا اونروزا رو
الان 12ساله آپارتمان نشینم چ روزایی داشتیما
دیگه مادرم فوت شد اون دلخوشیامونم رفت ......