جهاز برون یکی از اشناهای دور بود ، مادر عروس با ما نسبت داره و دعوت کرده بود و ماهم برای کمک رفته بودیم از اول تا اخر مادر و خاله داماد از همه چیز ایراد گرفتن حتی جنس ملحفه ها و...میگفتن چرا پتو نازک خریدی چرا لحاف نخریدی چرا فرش تراکمش کمه 🙄 کلا خانواده عروس خیلی ناراحت بودن حرفیم نمیزدن ولی اخرش مامانه گفت همه چیو جمع کنید برمیگردونم دخترمم بهتون نمیدم اینام مامان عروسو کتک زدن ا خونه انداختن بیرون چقدر مردم پرتوقع و پرو شدن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
امیدوارم مادرشوهر و خواهرشوهرای گلم«البته گل های قالی»هر وقت برن بدی منو به شوهرم بگن تبدیل به سنگ بشن...😐..............دوستان ،برای صاحب خونه شدنم لطفا نفری ی صلوات بفرستید.