الان فقط دلم واسه بچم میسوزه یه طفل معصوم و آوردم این دنیایی نامرد پدرش ۳ هفته هست سراغی از من یا بچش نگرفته ...
خودمم پشیمونم از اینکه بچه آوردم تنها فکرمم بچمه شما دیگه قضاوت نکنین خدا یه فرشته ناز بهم داده که اصلا نمیتونم لذت ببرم چون همش به فکر آینده شم ...
شوهرم معتاده به شیشه هست پرخاشگره فش میده و ۳ بارم سابقه زندان داره من بعداز ازدواج فهمیدم ولی چون ازدواج دومم بود ساختم که طلاق نگیرم ولی بعداز بارداری خیلی بدتر شد برام کفش نخرید پاهام ورم داشت کفشم پام نمیشد خونمون گوشت نداشتیم به خاطر ماهی از ته دلم گریه میکردم انقدر دلم میخواست. بیشتر دوران بارداری و باهم قهر بودیم تا اواخرش بارداری گوشیمو شکست ... بعداز زایمانم یه بار دستمو نگرفت یه بار بهم محبت نکرد یه بار حالمو نپرسید موقع برگشت از بیمارستان تو ماشین نگاهم میکرد منم تنهایی داشتم میومدم طرف ماشین اینارو میگم که هیچ محبتی بینمون نمونده ...
الان خانوادش میگن نمیخوای طلاق بگیر منم دیگه چقدر خودمو بشکنم میخوام طلاق بگیرم فقط میمونه بچم که پیش خودم تا آخر عمر نوکریشو میکنم ...
تو شرایطی دارم طلاق میگیرم که فقط یه حلقه ازدواج دارم طلا دیگه هیچی ندارم گوشی هم ندارم با گوشی بابام اومدم