اگه برادرتون بخوادطبقه بالایی خونه پدری

یه ماهه دارم مغز شوهرمو میخورم خونه بگیره راضی شده بودبعد این ماجرا لج کرده که خونه هم نمیگیرم میشینه میگه فرداپس فردا پیر شدن نمیزارم بری کمکشون یا ببینیشون میگم مگه به اجازه ی توعه همینجوری حرف میرنه منو آتیشی میکنه 😭😭

آره دیگه داداشم پول ساختشو میده خودش بسازه گفتیم پروانه ساخت دارن دیگه میشه ساخت گفتیم یه طبقه هم خودمون پول بزاریم بسازیم قبول نکردن

اره به خاطر شوهرم نمیزارن دیگه خودم میدونم به خودشم گفتم که مگه احترام نگه داشتی یا خوب بودی که انتظار داری بگن اره توهم بیامامانم اینا اگه خوب بود عمرا نه نمیاوردن خودم میدونم ولی داداشم اگه شوهرمم خوب بود نمیزاشت چون اون به حرف زنشه زنشم یه بار تو گوشش خونده بود که به دختر جهیزیه بدن کافیه نباید ارث برسه بهش 😐😐😑😑

آخه نمیدن که میدونم دیگه بگم میگن بهت جهیزیه دادیم ولی تو همه چی هم تو عروسی هم خرید ماشین کلا توهمه چی به داداشم کمک میکنن حتی پول زایمان زن داداشمم داداشم از بابا گرفت پسر دوستن میگن دخترازدواج کرده رفته جهیزیه هم دادیم انگار مردیم دیگه😐الان من کاری از دستم برنمیادکه فوقش دیگه رفت وآمدمو کم میکنم شوهرم از الان گیر داده نمیزارم بری 😑ولشون کن هرکدوم به فکر خودشونن این وسط منو دیوونه کردن با حرفاشون

آره هرکدوم به فکر خودشونن اگه عروس بد باشه میگن به خاطر پسرمون اما اگه داماد بد باشه نمیگن به خاطر دخترمون....حالا خوبه ازدواجمون سنتی بوده خودم دوست نشدم بخوام باهاش ازدواج کنم وگرنه فک کنم اسمموازشناسنامشون پاک میکردن😐😂😂😔

خانواده شوهرم اصلا به یه ورشون نیس جالبه اصلا شوهرمم ازاونا انتظاری نداره انگار پسر بابای منه😑😑😑درسته حالا شوهرم به جهنم ولی همینکه اونام نمیزارن چون دخترم واقعا ناراحت شدم خوب چرا به آینده داداشم وبچه های اون فک میکنن ولی من نه! خیلی احساس تنهایی کردم نه شوهرم آدمه نه مامان بابام به فکرمنن خودشون نزاشتن طلاق بگیرم که آبرومون میره بده فلانه خودشونم اصلا منو ادم حساب نمیکنن این وسط

مال دنیا آخرش میمونه فوقش منم یکم دخترم بزرگ شه بره مدرسه تلاش میکنم کارمیکنم برا آینده دخترم سعی میکنم پول پس انداز میکنم شوهرم واونام برن دنبال لجبازیاشون خستم کردن دیگه

نامرده مغزمامان بابامو میخوره تازه وقتی من ازدواج میکردم قهر کرده بود سر جهیزیه خریدن برای من انتطار داشت پولشونو بدن به اون خرج من نکنن