یک هیئت هفتگی هست تو این ایام چن شب پشت هم مراسم بود من و دوستمم(مثلا اسمش میناهست) میریم اونجا کمک کنیم اینا . داداشمم بامن میاد ۱۲سالشه . و خب چون اونجا خیلی رفتم خودم و داداشم با خیلی خادماش دوست شدم.
بعد داداشم امروز غصری زودتر من رفت اونجا برای کمک. بعد با یکی از دوستای من توی هییت شوخی میکردن تو ممد سامورایی میشنایی؟(یه پسرع هست اونجا موهاش دو اسبی میبنده بچها بهش میگفتن ممدسامورایی) بعد اون دوستمم گف اره با خنذه و شمشیر اینا دارع . چاقو کشیدع؟ بعد داداشم ب شوخی الکی رف جا اون پسزع باز برگشت بعذ اومد جا دوستم گف بش گفتم تو بشذگفتب چاقو کش . بعد چن دقیقه دوبارع داداشم گف ب دوستم من شوخی کردم اینا چیزی نگفتم بعد اینا همچنان شک داشتن نکنه واقن چنبن حرفی زدن. من دوساعت بعد داداشم رسیدم اونجا و اون دوستم ک داداشم باهاش شوخی کرد میاد ب مینا میگه همینو و من موقعی ک رسیدم مینا داشت به مردم پلاستبک برای کفش میداد بزارن داخلش. بعد اومد گف ک داداشت اومده از طرف فلانی گفته ب همون ممد سامورایی ک چاقوکشی شما. در همین حد و هیچی نگف. من اونجا قیافم شبیه سکته ای ها شدع بود دهنم وامونده بود بعد ک برگشتم با داداشم دعوا کردم و فلان و اون کامل قضیه تعریف کرد. واقن اون لحظه ای ک دوستم بهم گف خیلی حالم بد شد و واقن از نگرانی داستم میمردم. بعد ب دوستم مینا پیام دادم قضیه این بودع و ای کاش تو کامل برام تعریف میکردی اینقد من بااون بچه دعوا نمیکرذم و اینقدر حالم بد نمیشد .خلاصه اینو گفتم ی بحث کوچیکی شد اینا میگه من نمیدونستم تو میخای قضیه بزرگ کنی وگرنه بهت نمیگفتم و اگر واقنم اینطور میشد خودم قبل ابنکه بیاب میرفتم از اقای فلانی عذرخاهی میکردم و.. اونم دلخور شده بود . اون میخاس بدونه واقن داداشم رفته گفته یانه؟ براهمبن بم گف. بغد در صورتی ک نگف بری از داداشت بپرسی اینا من فک کردم برام تعریف کرده بود و واقن دلخور شدم اینطور برام گفتن موضوعو. یکم بش توپیدم ولی خب اونطوری نه ک بخام بگم دعواکردم و فلان. و دوستمم از من دلخور شد ک یکم بش توپیدم. بنظرتون حق باکیه؟