اونا ک رفتن پدرمادرم گفتن که اره تقصیر تو بود خیلی بکن نکن کردی تشر زدی
بعد واااااااقعا داشتن ناحق میگفتن خداشاهده پدرمو دراورد بچه
یهو بابام به حالت قهر گفت اصن من میرم و پاشد لباس پوشید
شوهرم دنبالش رفت
بعد بابام از خیابون زنگ زد ب خاهرم ک بیا دنبالم
خاهرم اینا اومدن دنبالش و خاهرم میگ من اصلا از دست دنیا ناراحت نیستم من داشتم رفتار بچم میدیدم چقد اذیت کرده
بابام تو ماشینشون پایین نشسته بود
خاهرم اومد بالا
مادرمم ک شروع کرده بود ک اره تقصیر توعه همیطو نشسته بود