بعدش گفت نمیشه به روز دیگه بری؟
گفتم نه گل گرفتم به دلم افتاده امروز برم
خلاصه اسنپ گرفتم با هزار ذوق رفتم
دیدم مامانم تو ماشین هییی زنگ میزنه
منم تا پیاده شدم جواب دادم دیدم انقد غر زد که نگه دیوونه ای ماشین مفتی داشت میومد خوشت میاد بری پول بدی
اصلا پول جهنم خوشت میاد آتو دست خونواده بابات بدی
چرا انقد خر و احمقی مگه واجب بود و...
منم چیزی نگفتم مهمون اومد خونمون قط کرد
باکلی استرس و لرزش وارد گلزار شدم فقط رفتم گلا رو گذاشتم سر مزار اون شهیدایی که میخواستم و سریع اسنپ گرفتم برگشتم
سرجمع یه ربع ۲۰ دقه شد
رفتم ترمینال