دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
نه عزیزم تو واقعیت هم همینهیک سری دخترا که هیچ شرایط خاصی ندارن خواهان زیاد دارن دلم میخاد علتش را ب ...
شاید چون بقیه رو قضاوت میکنی
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
دقیقا مثل شما که منو داری قضاوت میکنیمن اسمی از شما نیوردم!
نه اسمی از کسی نیاوردی ولی میگی فلانی هیچ شرایط خاصی نداشت موقعیت خوب داشت
خب مگه تو زندگیشی که بدونی
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارتودوکس☦❤ 👩⚕️دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران(آینده)👩⚕️سال دیگه تاپیک قبولیمو میزنم قطعا✌💟دختری که واسه استقلالش و رسیدن به هدفش تلاش میکنه💟 به امید رسیدن به آرزو هام😍 طرفدار پر و پا قرص هشدار برای کبرا ۱۱🤌👮💙میشه اگر امضامو خوندی برام آرزوی موفقیت کنی💙به نام خداوند رنگین کمان🖤بچه ها نخندینا🖤بارون اومد و یادم داد🖤
چه اشکالی داره آدم درمورد بقیه حرف بزنه خیلی دارید مردمو محدود میکنه😂
مگه گفتم حرف نزنه؟
میگم تو ذهنش ملتو قضاوت میکنه واسه همین خیال میکنه مورد تبعیض واقع شده
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی