یه قرعه کشی ماهانه گذاشتن به کل خانواده گفتن همشونم شرکت کردن جزما.منم ناراحت شدم گلایه کردم گفت منظوری نداشتم گفتم شایدنداشته باشیدوضع مالی مامتوسطه شایدازنظراونافقیریم اونام چیزخاصی نیستن معلم وکارمندن زن بدی نیست ولی نسبت به من وشوهرم خیلی سردن تامانریم سمتشون نمیان سمت ماتوقع دارن من همیشه آویزون خونه ی پدریشون باشم تامنم آدم حساب کنن جایی دعوت کنن مثلاهمین هفته ی پیش رفتن گردش به من نگفتن بااونیکی جاریم ومادرشوهرم ایناباهم قرارگذاشتن رفتن درحالیکه من تویه حیاط مشترک باخانواده ی شوهرمم منم دیگه نمیرم خونه ی مادرشوهرم قهرم نیستم باهاشون بنظرتون رفتارم درسته؟
با هر کی مث خودش
والا دوریو دوستی
کلا با فامیل نه زیادرفت امد کنید نه همسایه شید نه شریک شید نه همکار شید
خب شمام زرنگی کت یجا دیگه اسم‌بنویش قرعه خونگی بهشون نگو
ببین عزیزم خدا رو هزار بار شکر کن که دنبالتون نیستن شما هم در حد معمول و لازم رفت و آمد کن
من از بس که خواهراشو مادر و پدرش و حتی خواهرزاده ها و عمع و دایی و خاله و پسرخاله چسبیده به شوهرم هستن دارم دیوونه میشم
یه جای تنها و مستقل نمیشه بریم همیشه اینا دنبالمون هستن
الان شوهرم اینقدر وابسته به خانواده اش هست و تمام مسولیت ها رو انداختن رو دوش شوهرم که هر چند وقت یکبار بخاطر استرس دل درد میشه و بیخواب میشه ولی اصلا نمیخوان قبول کنن که بخاطر اوناس که اینجوری شده
آدم خوبه طبق دل خودش رفتار کنه نه با حساب رفتار دیگران
از کوزه همان برون تراود که در اوست
نه من جاهای دیگه قرعه دارم اینکه ایناماروآدم حساب نکردن ناراحتم کرده یجورکه انگارماجزو این خانواده نیستیم ومنم دیگه نمیرم نمیام مادرشوهرم ناراحته چندباری اومده ولی من نمیرم چون رفتاراشون درست نیست بامن محل نمیدن
بنظرم رفت امدتو قط نکن به هر حال ی ساختمونی نزدیکی نمیشه بد یکدت مجبوری بری رفت امدتو کم کن فقط .
بخدا که راحتی ولشون کن اعصابتون داغون نکن ارزش نداره من الان ۲۷ سالمه ولی ازبس بخاطر خانواده عنتر شوهرم استرس ناراحتی کشیدم عصبی شدم سر کارا و‌رفتاراشون الان اعصابم داغونه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز