مامان من اعتماد داشت دیگه بنده خدا
هیچ وقت به من گیر نمیداد که کجا میرم و چیکار میکنم
تا پونزده سالگی حسابی بهم سخت گرفت ولی
بعد از اون بهم چندین بار گفت که من دیگه کارایی که باید انجام میدادم برات و تربیت و این مسائل رو انجام دادم دیگه خودت خانوم شدی و باید بدونی چیکار کنی
منم همیشه آویزه گوشم بود
ولی الان هم میشه دو سه روزی برم جایی با دوستام و نیام خونه
تو خونه ما این مسئله اونقدر تابو نیست ...