لحظه ای که فهمیدین باردارید😍🥲

معلومه باشوهرت سردیمنم. بعد یک هفته گفتم ولی این یک هفته به کسی نگفتم 

اما یادم نمیره این یک هفته بچه چندبار دلم شکسته شد وباهام دعواشد که تو نازایی

هیچ کس مثل من الان درکت نمیکنه 

منم همش به خدا میگم من لیاقت نداشتم چرا دوباره بچه دادی به من 

اسی ببخشید من یه حس عجیبی دارم اینکه یه موجود زنده تو شکمت باشه ، یجوریه ..

دو بار باردار شدم و متاسفانه هر دو ناخواسته سقط شدن 

نمیدونم چرا هر سری به محض اینکه فهمیدم باردارم کلی از اینکه نتونم مادر خوبی باشم استرس گرفتم و پشیمون بودم و البته بعد از هر سقط کلی گریه کردم 

خیلی سرد شدم اصلا برام مهم نیست کجاش با کیه کی میره کی میاد گشنه ست یا نه چیزی خورده یا نه 

رسما سینگلم بخدا دیگه هیچی از هم نمیدونیم 

الان باردارم میدونم 

من حتی یک هفته بود میدونستم باردارم 

باشوهرم دعوا داشتم که بهم میگفتی نازایی وکلی حرف ....

من خیلی شنیدم ولی خاطر بودم هرچی میگن به من بگن من میترسم ازاینده بچم میترسم درحقش بد کرده باشم 

من نمی‌خوام مادر بدی باشم 

رژیم بودم و کلی وزن کم کرده بودم چند روز بود سرگیجه داشتم شوهرم گفت بریم چکاپ کامل  بده شاید ویتامینات کمه از ازمایشگاه اومدم ناشتا بودم گفتم چند روزه عقب انداختم بزار یه بیبی چک بزنم شانسی حالا(دوسال بود اقدام بودم انقد بیبی چک زده بودم دیگه ناامید بودم یدونه بی بی چک مونده بود )همین که زدم مثبت شد بلند به دخترم گفتم گوشیمو بیار 

شوهرم گف گوشی میخوای چیکار دستشویی اصلا لال بودم هیچی نمیتونستم بگم شوک بودم عکس انداختم اومدم فرستادم برا دوستم گف مثبته باور نمیکردم تاریخ بی بی چک و نگاه کردم دیدم گذشته باز ناامبد شدم گفتم پس خرابه 

فرداش یکی جدید گرفتم از۵صبح پاشدم از استرس که شوهرم ۷رفت شرکت بزنم اگر اوکی بود خبر بدم بهش 

زدم دوباره مثبت شد از خوشحالی گریه میکردم زنگ زدم شوهرم اول ترسیداز گریم😂😂بعد که گفتم خوشحال شد برگشتنی یه مشما لواشک گرفته بود فکر میکرد هرکی باردار میشه باید لواشک بخوره😂😂😂تو بارداریمم خیلی پرانرژی و خوشحال بودم الانم پسرم۲۲ماهشه فداش بشم🥰

بارها و بارها گفتم😁

سرکار میرفتم

دیدم عههه چرا عوق میزنم پس🤔 مخصوصا از زیتون کنار غذا و پودر لباسشویی و تن ماهی

من چی شدم

پریودم ک شدم تازه

صبح ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۷ صبح بی بی چک زدم

همسرم خواب بود صبح

بیدارش کردم گفتم پاشو دو خط افتاد

کلی گریه و بوس و بغلم کرد

رفت نون سنگک داغ خرید اورد ، صبونه خوردیم

سرویسم رفت، خودش برد سرکار 

عصر رفتیم آزمایش خون دادم

گفت فردا ک جمعه ست نه، شنبه و یکشنبه ام تعطیلات عید فطره تعطیله نه، دوشنبه بیا جواب رو بگیر

مام جمع کردیم رفتیم شهر دیگه خونه مادرشوهرم

شنبه از ازمایشگاه زنگ زدن که جواب خون شما مشکوکه ، بیا دوباره تکرار🤔 استرس گرفتم یه کم

چرا مشکوک آخه؟؟؟

خلاصه دوشنبه برگشتیم و رفتم آزمایشگاه ، گفتن آزمایش از دستمون افتاده شکسته😏 😁 دوباره ازمایش گرفتن و گفت اینو سریع جواب میدیم یک ساعته

جواب مثبت بود

رفتم دکتر زنان فرستاد سونو

سونو گفت توی ۸ هفته هستی🙄🤦🏻‍♀️

دکتر زنان دید و گفت آفرین ب تو مادر نمونه واقعا

گفتم خب وقتی پریود شدم، مشکوک نشدم ک چی کنم😁

دیگه بارداری راحت و زایمان راحت و تموم🤲🏻

بارداری ؟

میفهمم مثل منی 

آرزومه روزی که زایمان میکنم فقط بمیرم دیگه 

نمی‌خوام زندگیو

من میترسم حتی از بچه بعدی 

هعی چقدر قشنگ 

۸ فروردین خونه داداشم ناهار همه خونواده دعوت بودیم خونواده زن داداشم هم بودند صبح من و همسرم و خواهرم رفتیم آزمایش دادیم گفتن جوابش یه ساعت دیگه آماده میشه من و خواهرم برگشتیم خونه داداشم همسرم هم یه کاری داشت گفت اونو انجام میدم میرم دونبال جواب آزمایش بعد خیلی دیر هم اومد زنگ هم نزده بود من دیگه فکر کردم که جواب آزمایش منفیه و همه اش تو خودم بودم ساعت نزدیک یک همسرم با یه جعبه شیرینی اومد همه گریه کردند از خوشحالی خودم هنگ کرده بودم اصلأ باورم نمیشد بعد ۱۰ سال  اونم دقیقا اول عید یه خونریزی شدید داشتم تا چند روز  عین یک معجزه بود برام 

خونه پدرم‌بودم پریود نشدم چون ماه اول اقدامم‌بودامیدی نداشتم 

کمردرد و پادرد امونمو‌بریده‌بود مادرم گفت یه بی بی چک‌بزن 

رفت خرید اورد زدم دیدم‌منفیه گذاشتم‌روی روشویی موند اومدم خونه گفتم‌منفیه

خواهرم رفته بود سرویس گفت این کجاش منفیه بببن چه خط پررنگیه تعجب کردم ده دقیقه بعد خط افتاده‌بوده

رفتیم‌ازمایش و فهمیدم‌باردارم خیلی خوشحال بودم

رفتیم لباس بچگونه‌و‌جوراب خریدیم گذاشتم داخل باکس توکاغذم‌نوشتم‌بابایی من دارم‌میام

زنگ‌زدم‌همسرم گفتم‌میای دنبالم بریم خونه گفت باشه اومد گفتم برات هدیه خریدم گفت مناسبتش؟گفت همینجوری

بازی کرد وقتی دید اشکاش همینجوری میریخت بغلم‌کرد بوسم کرد خیلی خوشحال بودیم

انشالله قسمت همه‌منتظرا

انشاءالله همه چشم انتظارا این حس قشنگو تجربه کنن💜

بچم رفت تو هفت سال