یه ماه بعد عمم زنگ زد برای پسرش منو خاستگاری کرد کلا از ماجرا خبر نداشت بابامم میگفت اگه این نگیره تورو کسی تو هرزه و رو نمیخاد دیگه ۶ماه نامزد بودیم عمه ام میگف کسی نفهمه اگه اوکی بودن اعلام کنیم بعد پسرعمم خیلی خیلی دوستم داشت ولی یه ادم مشروب خور رفیق باز بود که سربازی ام پیچونده بود فراری بود منم خیلی دوسش داشتم برام مهم نبود که مناسب ازدواج نیست فقط میخاستم از این خونه برم تا انقدر بهم انگ نزنن
یادتونه تایپیک زدم قبل ازدواجم با یکی رابطه مقعدی داشتم پسرعمم بود که ازم سو استفاده کرد و بعدم بحث اصغر اوردن وسط و کات کردیم و به همه فامیلم پیچوندن که منو خودشون نخاستن