بچه ها تو این مدتی که ازدواج کردم خانواده شوهرم اصلا با من یه جوری رفتار میکنن به خدا سه سال داره میشه عروسی کردم ولی اینا چشم دیدن منو ندارن من نه بی احترامی کردم نه رفتار بدی نه بدجنسم همیشه لبخند به لبم بوده و کار به کار کسی نداشتم تازه محبت هم به همه کردم ولی خب خانواده شوهرم اینجوری هستن هی به شوهرم میگم تو برو من نمیام لج می‌کنه و قهر و بدش میاد که تو حساسی نیای فلان میکنم میگم بزار بهشون بگم میگه جنگ میشه و دردسر نباید بگی تو یه حیاطیم با مادرش هر وقت مهمون میاد ما هم باید بریم خونه مادرش مثلا من میام داخل سلام میدم به همه لبخند به لب از جاری و خواهر شوهر و خاله ها و همه های شوهر و مادرشوهر و خانواده شوهر منو که میبینن قیافشونو کج میشه اصلا تو صورت من نگاه نمیکنن یا یه دقیقه نگاه میکنن شروع میکنن نگاه کردن به زمین یا دست میکشن رو صورتشون جواب سلام با اکراه میدن همش چپ چپ نگاه میکنن به من و دو سه بار دیدم دارم با لبخند باهاشون حرف میزنم اونا هم حرف میزنن بعد من یه لحظه صورتم رو میکنم و برمی‌گردم میبینم با یه حالت تنفر به من نگاه میکنن حرف که من بزنم اونا هم میزنن نزنم اصلا کنارشون حس خوبی ندارم و احساس تنهایی میکنم نمی‌دونم واقعا علت رفتاراشون چیه
روز اول نمیخواستنت؟
کل تایفه شوهر حسودن بیخیال همه مون ازاینا داریم منکه ۱۰ ساعت ازشون دورم تو عقد قیدشونم زدم
هیچ علتی نداره خانواده شوهر منم همینم ادمای عقده ای این مدلی هستن
حتما خیلی سر تری ازشون زورشون اومده
مشکل ازتون نیست مودی هستن
مال من بدتری جلوم نقش بازی میکنن که خوبن پشت سر میخان سربه تنم نباشه
فکر کن چند روز پیش رفتن مسافرت دوست دختر شوهرم با خودشون بردن از اینطرف هم شوهرم رفته
علت رفتارشون دروغهای مادرشوهرته که دنبالت گفته
حسودن حسود،مال مام همینن به زور جواب سلام میدن دشمن علنی هستن قشنگ
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز