کجایی که تنهایی و بی کسی
با من آشنا کرده حس غمو
ببین داغ دوری از آغوش تو
به زانو در آورده احساسمو
همه فکر و ذکرم شدی و هنوز
داره آب می شه دلم پای تو
ببین قفل لبهای من وا شده
من و قصه گو کرده چشمای تو
خیالم رو از عمق دلواپسی
تا رویای بوسیدنت می برم
سکوت شبو، گریه پر می کنه
شبایی که از خواب تو می پرم
نشد قسمتم باشی و پیش تو
به لبخند هر روزت عادت کنم
منو محو چشمای مستت کنی
تو رو مثل کعبه عبادت کنم
من این کنج زندون، ماتم زده
تو بیرون از این جا تو رویای من
من این گوشه جای تو غم می خورم
تو بیرون از این میله ها جای من
دارم تو هوای تو پر میزنم
داری غصه هامو نفس می کشی
به یادت رها می شم از این قفس
تو از غصه ی من نفس می کشی
از این شهر خاکستری دلخورم
از این بغض پیچیده تو لحظه هام
تو این روزهای پر از بی کسی
تو تنها،تنها تو موندی برام
نباید چشمامون از عشق تر بشه
به خشکی این شهر بر می خوره
هنوزم یکی توی پس کوچه ها
داره عاشقی ها رو سر می بره
......
کجایی که تنهایی و بی کسی
با من آشنا کرده حس غمو
ببین داغ دوری از آغوش تو
به زانو در آورده احساسمو
همه فکر و ذکرم شدی و هنوز
داره آب می شه دلم پای تو
ببین قفل لبهای من وا شده
من و قصه گو کرده چشمای تو
خیالم رو از عمق دلواپسی
تا رویای بوسیدنت می برم
سکوت شبو، گریه پر می کنه
شبایی که از خواب تو می پرم
نشد قسمتم باشی و پیش تو
به لبخند هر روزت عادت کنم
منو محو چشمای مستت کنی
تو رو مثل کعبه عبادت کنم