خانوما شما بد خانواده شوهرتون پیش شوهرتون میگیپ

دیشب غوغا کردم

بله منم شخصیت خودم رو تا حد  اونا پایین نمیارم مقابله کنم

عوضش جگرشون رو له و لورده میکنم

چه شوهرت بی درکه!

 یعنی چی به من نگووو 

خانواده ی مسخره ی خودتن دیگه تو وظیفته دفاع کنی از زنت و نذاری اذیتش کنن

من اینجوری حرفمو شروع میکنم

ک من احترامشونو دارم و دوسشون دارم

حالا نمیدونم چرا چنین رفتاری کردن

نظرت چیه؟

به هم بی احترامی نمی‌کنیم یبار هم که موضوعی پیش اومده بود با همسرم مطرح کردم اونم عذرخواهی کرد بابت رفتارشون

تو خلوت جوابشون رو بده بسوزونشون ، جلو شوهرت الکی ادا در بیار

خانواده شوهرم واقعا خوب هستن

ولی اگر از موضوعی هم ناراحت باشم عادت به چغلی و خبر کشی ندارم خودم مساله رو همیشه با طرف مقابل حل می کنم. 

من خرم همین جوری ام 

ناراحتی هامو ب همسرم میگم اونم بهشون میگه اگ هم حرفی بزنن همسرم پشتمه و میگه خودتم جوابشونو بده هروقت پیشت نیستم از هیچکس حرف نکش هرچی میگن تو دوبرابرشو بگو ک جرات نکنن بهت چیزی بگن

فقط خودتو بزن به بیخیالی دیگه پیش شوهرتم حرف نزن وقتی شوهرت نیست توم باهاشون سرد باش وقتی شوهرت هست مهربون باش دقیقا عین خودشون با آدما اگه مثل خودشون رفتار کنی دیگه بهت سخت نمیگذره اینجوری کمتر حرص میخوری بی محلی بزرگترین دردیه که میتونی به کسی بدی 

منم مثل شما هستم ، البته با این تفاوت اونا جلو شوهرم با کنایه با من حرف میزنن ولی این اصلا نمی‌فهمه , انگار همه حرفاشون نقل و نباته ، سری پیش یه چیزی گفت گلوم درد گرفت واقعا دردش داشت خفن میکرد یعنی بغض کرده بودم ببدجور ، بعد به شوهرم میگم یه کلمه چیزی نگفت بعد اینکه کلی خودخوری کردم تازه آقا میگه من چه اشتباهی میکنم تو رو با خودم میبرم 

نه نمیگم.بچه دو سالم مگه وکیل وصی بخوام؟خودم از پس خودم برمیام.جایی لازم باشه دفاع میکنم از خودم

بیشتر پدر شوهرم یکم رفتارش ناجوره باهام البته یه سری وقتا 

ولی مادر همسرم خیلی خانم متینیه ولی از پدر شوهرم گله داشته باشم به همسرم میگم اونم دلداریم میده و میگه ولش کن چیکارش داری تو کاریت نباشه بهش مهم من پیشتم و هم اینکه یه سری وقتا جواب محترمانه جلو شوهرم به پدر شوهرم میدم کاری نداره سکوت هم می‌کنه چون می‌دونه مقصره

دقیقا اشتباه من. از یه جایی به بعد منم مثل خودشون وقتی شوهرم نبود از خجالتشون در نیومد و جلوی شوهرم سراغشون رو می گرفتم و ...

الان آدم شدن

منم دقیقا همین شرایطو داشتم ازته دل دعا کردم دستشون روبشه آخرش دستشون رو شد همین امروز صبح اتفاقا به شوهرم گفتم یادته قضاوتم میکردی گفت ول کن دیگه من ازکجا باید میدونستم😁