سلام
دوستان من زندگی ب ظاهر خوبی دارم بعد ده سال خونه بالاشهر و ماشین های خوب و زندگی مرفه و بچه هام غیرانتفاعی و مسافرت و لباس و آرایشگاه و ...
از اول زندگی سرکار رفتم و کمک کردم تو همش ی کارمند بود درسته خودش تلاشگر بود اما منم خیلی هم مالی از ناچیزم هم مدیریت و پشتوانه و پیشنهادهای ک باعث پیشرفتش شد همه طلاهامو چندسال پیش بخاطر همین چیزا فروختم و گذاشت رو سرمایش و الان یک سالی هست صد گرم طلای قسطی با بدبختی و ده جور وام خریدم جوری ک هیچی از حقوقم نمیمونه و همش قسط طلا میشه و مخارجمون کلا با اونه اینم بگم خرجم خدایی بالاس و اون چون از بچگی تو شرایط سخت بدون حمایت خانواده بزرگ شده ب شدت خسیسه پول تو جیبی ک هیچ وقت بهم نمیذه ولی اگر خرجی داشته باشیم با زور و منت میده منم هیچ وقت پولاشو چک نمیکردم چند ماهی هست ک رمز کارتاشو برداشتم یواشکی چک کردم دیدم حسابش پره برخلاف تربیت خانوادگیم هر از گاهی ک پول لازم داشتم بی اجازه اش برا خودم واریز کردم و پیامشم پاک کردم تا ی وقت فهمید و رفع و رجوع شد اخیرا دو تومنی ب مامانم بدهکار بودم رفتم از کارتش ریختم برا خودم و نمیدونم چطور چکار کرده ک دیگه از حسابش کم بشه از جای دیگه شاید برنامه بله براش پیام جدا میاد و میفهمه دیشب قشقرق ب پا کرد در حالی ک هفتصد میلیون پول ماشینی ک فروخته تو کارتش بود رفته بودم پیاده روی زنگ زد ک باید پس بدی و ندی نیا خونه و ... انقد پست هست ک اگه بچه هام دیگه بزرگ نبودن درو روم باز نمیکرد اومدم کلی باهاش خوب حرف زدم ک بخدا بدهکارم دو سه ماه تحمل کن عید حقوقم اضافه میشه قسطام کم میشه دیگه آخرین باره و... ولی هرچی از دهنش در اومد ب منم و پدر مادر و خونوادم گفت کلا با اینکه خیلی زشت و کریه هست همیشه فکر میکنه حروم شده و منو بهش انداختن و مجبوره خرجمونو بده و مثل اضافی و سربار باهام رفتار میکنه دو روز قبل بالاخره راضی شده بود سند خونه ک میاد بزنه بنام من دیشب ک هرچی از دهنش همه حرف زشتی در اومد دیگه شب رفتم ی اتاق دیگه خوابیدم و صبحم محلش نذاشتم اونم رفت گفت میرم اون ماشینم میفروشم منم مثل تو بیخیال میشم الانم رفته کارواش ماشینم بفروشم و...
حالا تو پرانتز اینم بگم ب شدت بی محبته بی غیرته روم و اصلا دوسم نداره و محلم نمیذاره انقد ک پارسال وقتی ی آدم خوشتیپ همکارم بودند و اومد سمتم و محبت کرد و ابراز علاقه کرد حتی بهش گفتم این مورد برام پیش اومده اما محل نذاشت همیشه معتقده هیچ کس منو نمیخواد و اولین و آخرین کس اون بوده میتونست بگه محل کارتو بخاطر اون آدم عوض کن ولی محل نذاشت اون آدم هم تو زندگیم از شدت کمبود محلاتی ک داشتم رخنه کرد و هرچی ک آرزوشو داشتم از زبون شوهرم بشنوم اون بهم گفت و خلاصه یک سال افتادم تو دام ی آدم پست ک از اونم لطمه عشقی خوردم و تو تاپیکام قبلیم هست ک چه قدر زجر کشیدم و همشو از چشم شوهرم میبینم و مردم و زنده شدم تا تونستم از اون آدم جدا شم خلاصه الان تصمیم گرفتم برم طلاهامو بفروشم با اینکه خودش میدونه چه قدر این طلاها رو دوست دارم و با اجرت بالا از جای گرون خریدم و دوستشون دارم و ب نیست نفروختن خریدم ولی حس میکنم دیگه شرف و عزتم ارزشش بیشتره میخوام قسطامو همشو صاف کنم با همون حقوق دوازده تومنی خودم کلا یخچال جدا بگیرم و تمام خورد و خوراک و لباس و هزینه بچه هامو خودم بدم و خونه بگم بزن. بنام خودت و بچه هام سال دیگه بفرستم مدرسه. دولتی و فقط تو این خونه هم خونش باشم دیگه ، نظرتون چیه شما جای من بودید. چکار میکردید؟