داداشت عجب چیزیه
اگ واقعی باشه این داستان ب نظرم دختر عاقلی باشه اصلا اون پسر ک شماها معرفی میکنید قبول نمیکنه حتی اگ ی درصد هم خوب باشه اون پسر ولی چون برادر شما تو زندگی ش بوده و باهم اشنا هستید اینجوری ک میگی و برادرت مشخص احوال درستی نداره زندگیش میتونه تو چالش بندازه و دردسر بشه براش
منظورم این بود ک بابات ترسیده دوست دختر داداشت ی وقت خودشو بند کنه و این فکر و کرده کدوم دوستش پسر داره بره خونشون و در صورتی ک خانواده پسره حتی ب ازدواج پسرشون شاید اصلا فکر هم نمیکردن بابات رفته خونشون و اونارو هوایی کرده حتی گفته من یک دختر خوب میشناسم خودم میبرمتون ک ببینید و اونارو ببره ک پسرشون دختره رو بگیره و خیالش از سمت دختره راحت شه چون نگران داداشت یوقت هوایی شه و پاشو تو یک کفش کنه و اذیتتون کنه شب و روزتون و سیاه کنه ک الا و بلا دختره رو بگیرید برام و اذیتتون نکنه
جم تیویه حضرت عباسی
ولی خب دختره گاو که نیست باباتو ببینه میفهمه داستان چیه اگه ناراحت شه ردش میکنه اگه خوشش بیاد قبول میکنه
بابات این وسط چی میگه
خاستگاری فقط خانواده درجه یک مگه نمیرن ؟
داداشت چقدر آدمیه واقعا
خانوادتا انگار نرمال نیستید البته ببخشید
