اون دختره اومد به داداشم پیشنهاد رل زدن داد داداش منم قبول کرد و الان چند ماهه که رلن و دختره خیلی داداشمو دوست داره و وابستشه داداشم اونو نمیخواد و میگه فقط برای سرگرمی باهاشم و دوست بابامم دنبال یه دختر برای پسرش می‌گشت داداشمم اون دخترو پیشنهاد داد و حالا بابام با خانواده دوستش فردا میخوان برن خاستگاری اون دختر من خیلی نگران اون دخترم ببینه بابای دوست پسرش رفته خاستگاریش اونم نه برای دوست پسرش براس یکی دیگه خورد میشه خیلی آسیب روحی میبینه خیلی سخته واقعا من خودم دخترم دلم نمیاد به داداشم میگم به بابا بگو نره میگه من روم نمیشه خودت بگو به حرف منم که گوش نمیده خب چیکار کنم یه راه حل بدین که یه کاری کنم بابام نره
خواست بره الکی بکشونینش یه جا بگید یه چیزی شده
خیلی ببخشید ولی عجب داداش بی رگی داری
داداشت چه هوله بی شعوریه
چقدر داداشت نامرده
ببچاره دختره
عزیزم تو چقد خوبی...
و داداشت چقدر...
بزار برن بزاری برن خیلی بیشتر به اون دختر کمک کردی چشمش باز شه
پسرای سرزمینم 😷
بابات هلک و هلک کجا میره خود خانواده پسره برن کافیه میخواد بشه آیینه دق اونجا.؟
با خوده دختره اول صحبت کن
شاید پسره رفت از داداشت کیس بهتری بود
بگو داداش من اینه ..بشین فکراتو بکن از این واست شوهر در نمیاد و خیلی حرفا
خب نرن هم بلخره چشم دختره باز میشه تازه برن ممکنه داداشم دختره رو گول بزنه بگه خیلی به بابام اسرار کردم گفتم اونو دوست دارم نرو ولی اومد من میخوام دختره بخاطره داداشم خاستگارشو رد نکنه و از طرفی دلش در این حد نشکنه
حالم از این مدل پسرا بهم میخوره بکشه کنار و نمیخواد دلسوز اون دختر باشه اون دختر ب وقتش خدا بهترینا سر راهش میزاره
این داستان برادر لاشی
خودتو بزن به مریضی همون تایم بگو ببرت دکتر
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز