مثل داداش بزرگ برای من میمونه از نوزادی قد کشیدن منو دیده و همیشه دلسوزم بوده و هوامو داشته عین یه برادر تنی که هوای خواهرشو داره هرجا خودش سنش دوبرابر منه و نامزد هم داره یه خانوم زیبا 😍
اینا رو گفتم که راجب خودش مشکوک نشید
ولی از وقتی من سنم یکم بیشتر شد و از نوجوانی وارد جوونی شدم دائما سرهرصحبتی بحث ازدواج منو پیش میکشه
یا بارها به خودم گفته دیگه قد کشیدی خانومی شدی برای خودت و وقت هرچیزی برات رسیده
یبارم که بحث عروسی خودش شد من گفتم لباسم آماده هست واسه عروسیتون آروم به خودم گفت لباسهای مام برا شما امادست
به مامانم تاکید میکنه همیشه خاله الان دخترت دم بخته و تایمی هست که من میدونم مورد توجه همه هست، بهترین ها رو براش فراهم کن
و الان هرچی داری باید به پاش بریزی شیک ترین لباس و استایل و همه چی
نمیدونم چرا از اونجایی که ارتباطات خیلی زیادی داره حس میکنم منو به کسی معرفی کرده
چون علاوه بر من دختر بزرگتر هم هست تو خانواده
ولی گیر داده رو ازدواج من
جوری که مامانش که خالمه هم تا هرچیز خوبی بیرون میبینه زنگ میزنه مامانم اینو واسه جهیزیه فلانی بخر
من توهم میزنم یا واقعا خبری داره ؟
انقد دلم میخواد یبار ازش بپرسم چرا اینقدر مشتاقی منو شوهر بدی😂