دقیقا بغل ماشینم پیاده وایساده بودی
منتظر بودم که ترافیک باز بشه برم
چشمم بهت خورد ولی یادم نیومد کی بودی
ذهنم درگیر روزمرگیم بود
داشتم به ترافیک روبروم نگا میکردم
راه باز شد
فاصله گرفتم ازت مامانم خودشو نتوست نگه داره
یهو برگشت گفت پشیمونه !!!!!
گفتم مامان کی پشیمونه؟!
خواهرم برگشت گفت دیدید چه طور داشت نگا میکرددد؟!
آقا کی رو میگید؟!🙄
بعد اینکه مامان خواهرم توضیح دادن گفتم اععععع اون تو بودی؟!خیلی وقت بود که فراموشت کرده بودم!
در حدی که با نگاه گذرا نشناختمت!
مامان و خواهرم گفت ذل زده بود بهت که نگاش کنی !
ما فکر کردیم از قصد نگا نمیکنی؟!
😅😅😅😅
ای دل قافل دیدی گفتم این غمم سر اید؟!
الان حتی نمیشناسیش؟!
پشیمونی؟!
به درک!
لاغر شدی اوضاعت اوکی نبود؟!
به درک!
شاید بابا رضا داره حالتو میگیره آخه خیلی وقته واگذارت کردم بهش🙃
اومدم خونه دیدم پروفایلش عوض کرده نوشته
شاید آنگاه به خود آمدی که دیگری آخرین شانس هم از دست رفته باشد!
به درک! مگه اون روز که بی خبر رفتی به فکر قلب من بودی؟!
واگذارت کردم به بابا رضا بچرخ🤣