حسی که داره خفم میکنه دلتنگیه...باورم نمیشه دیگه قرار نیست اون آدمو ببینم حتی یه جا اتفاقی! حتی اگه تو زندگیم نبود! حتی ساعت لستسین تلگرامش و تغییر کردن پروفایلش!
این چندماه که برگشته بودیم هر روز میدیدمش و بغلش میکردم دستشو میگرفتم باهاش حرف میزدم بهش امید میدادم که قراره خوب بشه قراره حالش بهتر بشه...حالا انگار هیچی ندارم تو زندگی که بخوام براش تلاش کنم و بخوام دوسش داشته باشم... گاهی از دستش ناراحت میشم که چرا رفت؟ که چرا به خاطر منم که شده نموند؟ از طرفی هم با خودم میگم شاید دچار جنون شده به خاطر بیماری شاید اینقدر شرایط ذهنش سخت بوده که نتونسته تحمل کنه دیگه...نمیدونم اینقدر فکر میکنم و گریه میکنم که دارم دیوونه میشم...اینهمه غم و سوال تو قلبم جا نمیشه...چجوری باید تحمل کرد؟