میدونی وقتی ۱۲ سالم بود از باشگاه میرفتم خونه
پایین کوچه بود کوچه خودمونم نه دور تر از خودمون
تنها داشتم میرفتم خونه هلاک بودم و تشنه
تند تند داشتم میرفتم
چادری ام هستم
بعد پسره دنبالم راه افتاده بود با موتور
دفعه اول گفت سلام
جوابش ندادم
دوباره اومد گفت جواب سلام از واجباته بی ادب
سرمو اصلا بالا نیوردم
دوباره دور زد اومد گفت ی بوس بهم میدی
منم سرمو اوردم بالا بش گفتم پدرسگ بی ادب😂😂😂
اخم کردم بش
گفت عه بی ادب فحش میدی چرا
محلش ندادم رفت
ولی خیلیییی ترسیدم خیلیییی خیلیییی
اخ دلم تند تند میزد
دیگ از اونجا نرفتم باشگاه هزچی خانوادم اصرار کردن برو گفتم نمیرم ب هیچکس هم هنوز نگفتم ک چرا نرفتم...
تا امروز ک جا خلوت بودم ی ماشینی مزاحمم شد یاد اونجا افتادم