بامادرشوهرم قهرم تصمیم دارم روزمادروشب یلدا نرم خونشون

من سریه قضیه ای که کاملا حق بامن بود ومقصرمادرشوهرم بود با ادب واحترام به مادرشوهرم گله کردم بااینکه حق بامن بود مادرشوهرم کاملا دست پیش گرفت وحتی بالحن بد جوابمو داد من چیزی نگفتم تااینکه فرداش  خواهرشوهرمو دیدم  بهم چش غره میرفت ازعمد بلند بلند حرفایی میزد که من بشنوم وتوحرفاش بهم بی احترامی میکرددمن همونجا به مادرشوهرم گفتم چیزی شده فلانی ناراحته عصبانیه که مادرشوهرم پشت دخترش دراومد وگفت تو دنبال حرفی  منم بلندشدم  ازخونشون گفتم جایی که  حرمتم حفظ نشه نمیمونم مادرشوهرم یه اخلاقی داره میگه من هرکاری کردم هربی عدالتی کردم عروس نباید دم بزنه وچیزی بگه خواهرشوهرمم ادمیه که شده به ناحق پشت مادرشه بلندشدم اومدم خونم همسرمم همراه من بلند شداومد چون بی ادبی خواهرشو میدید وهمیشه میگه من شرمندم رفتارشون اصلا درست نیست ۴ ماهه ازاون موقعه که پاشدم اومدم خونم میگذره مادرشوهرم توتمام این مدت  اصلا خبری ازمون نگرفته بااینکه مقصرخودش ودخترشه ۱۵ ساله عروسشونم جزاحترام کاری نکردم حتی به خودم شک کردم نکنه تقصیرمنه بایه مشاورخانواده صحبت کردم همسرمم بردم که به همسرم گفت  اگراونا یه قدم برداشتن شماهم یه قدم بردارین کاملا حق باخانومتونه واونا بهش بی احترامی کردن ۱۵ ساله عروسشونم هرادایی دراوردن گفتم مادره بزرگترشه بخاطر خوبی خودشخص همسرم کوتاه اومدم و بخشیدم ورفتم خونشون  ولی دیگه اصلا دلم وانمیشه روزمادر وشب یلدا برم خونشون خیلی ناحقی وبی انصافی درحقم کردن هرسال بیشترازهمه بچه هاشون کادو روزمادرمیبردیم واحترامشو داشتیم اخرسر خوب جوابمونو دادامسال تصمیم گرفتم روزمادرنرم خونش توتمام این ۱۵ سال توهمه مراسما براش سنگ تموم میذاشتم اما دیگه بریدم