من با جاریم نزدیک ۴،۵ ساله تو یه دوطبقه ایم
اوایل که هرروز میومد اذیت میکرد خودشم واسه شام مینداخت خونم دیگه یه مدت تبدیل شد به زنگ زدن و یکی دوساعت مداوم حرف زدن، بعدم من جواب نمیدادم و یکی درمیون جواب میدم،اصلا اصلا هم نمیرم خونش چون دیدم چجور رفتار میکنه یه چایی نمیده دست آدم بده هم با منت فراوون میده،عوضش اون همیشه اومده خورده رفته پشت سرم حرف زده و من ندید گرفتم و فکر کرده نمیدونم
پریروز ساعت ۷ اینا بود غروب منم خونم افتضاح بهم ریخته با دوتا بچه مدرسه ای کتاب و لباس و همه چی وسط درسای بچه هامو انجام میدادیم یهو دیدیم ایفونو زدن