خسته شدم دیگه به دستشویی رفتنم حموم رفتنم خوابیدنم خوردنم لباس پوشیدنم کار داره همش داره نظر میده باردارم بچه فشار میاره میرم دستشویی تند تند میگه توهم که همش تو دستشویی میگم خب حامله ام خیلی عجیبه؟! دیشب خواستیم بریم عروسی دم در میگه چرا شال سفیدتو نپوشیدی گفتم دوس داشتم اینو بپوشم میرم حموم مگه تند تند نمیخواد بری !! غذا درست میکنم واییی چقدر برنج میپزی !! صبح اگ یکم بخوام بیشتر بخوابم میاد بیدارم میکنه اسمه همشم میذاره نگرانی و دلسوزی هرجا بخوام برم باید جواب پس بدم ساعت ورود خروج میزنه برام به شوهرمم میگم میگه اینا از رو دلسوزی میگه نگرانه تو سخت میگیری میگم منو ازاینجا ببر میگه خونه رو خودم درست کردم که برم مستاجری کرایه بدم؟! وقتی بچه ب دنیا بیاد مطمئنم دخالتاش بیشتر میشه هرچی احترام میذارم بدترمیشه بلد نیست فاصله رو رعایت کنه اصلا شاید من یه روز خونه زندگیم بهم ریخته باشه حال و حوصله نداشته باشم به چ حقی درو باز میکنی میای تو!!!! بهتون بگم مستاجری برید ولی زیر بار اینجور زندگی نرید هرچقدرهم ادمای خوبی باشن الان حس خفگی بهم دست میده حس یه زندونی دارم شوهرم عالی زندگیم خوب ولی ارامش ندارم نون خالی بخورم کرایه بدم ولی ارامش داشته باشم گول نخورین نگید بریم کرایه خونه نمیدیم هیچ چیز ارزش ارامش زندگیتونو نداره