خوب مگه کار بدی کرده رفته مراسم ختم اونجا جشن نبوده که خوش باشه گریه و زاری بوده
بعدشم من در کل روز شده شاید یکی دوبارم زنگ نمیزنم ب همسرم .
چرا شماهااینجورید یکی تاپیک میزنه میخوام خودمو خلاص کنم چون فرصت ازدواج وبچه ندارم .یکی شوهروبچه داره ناشکره
خوب شوهرشماازاون دسته ست که قهرودعوا جواب نمیده با زبون نرم میشه بشین باهاش آروم حرف بزن
خوبه که میترسه
من شوهرم اصلاااانمیترسه
تازه همشم میگه خواستی بری برو
یا تا ناراحت میشم و کار اشتباه میکنه میگه جمع کن برو
ما بچه هم داریم
خیلی به پر و پاش نپیچ بزار اون پی تو رو بگیره
وقتی بهش بی محلی کنی اون کنجکاو میشه میاد سراغت
وقتی اومد باید خودت رو به خوشحالی میزدی و کار های خودت رو میکردی اون وقت اون میومد میخواست همش باهات حرف بزنه
با خانواده شوهرت تو یه ساختمونید؟
خب بهرحال یکی دوبار که زنگ میزنی
بعدش ازون ور که میاد چرا نمیاد خونه می‌ره پیش مادرش
باز این هیچی چرا سریع دوباره میخواد از خونه بره فقط بفکر اینه من چیزی بخورم تا میبینع ناراختم میگه چیه نهار باب میلت نبود اصلا نمی‌فهمه اصلا خورد و خوراک مهم نیست من از نظر عاطفی و توجه کمبود دارم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز