من بعدها واقعیت هارو فهمیدم یعنی وقتی که ازدواج کردیم. از شغل فامیل و یکی از اعضای خانواده اش بگیر، تا حقوق خودش. همش اغراق، همش میخواست خیلی خودشو بهتر ازچیزی که واقعا هست جلوه بده.
بخاطر پول پدرم. شغلم. ماشین، و.. هم اومده بود جلو.
الان هرررر چی به من محبت میکنه من به چشمم نمیاد. حس خوبی بهش ندارم.
چندبار هم تو دعوا بهش گفتم تو منو خام کردی تا منو مفت و مجانی بدن بهت.
دیشب هم سر همین دعوا کردیم.
کلا شوهر بدی نیست. خوبه. ولی من دلم به زندگیم گرم نیست اصلا.