میدونی
سخت اینه که بخاطر آینده ای که میخوای زنده باشی
اگه یه روز مطمئن بشم که قرار نیست پولدار و موفق باشم خودکشی میکنم چون دیگه معنایی برای ادامه ی زندگی ندارم
مجبورم که زندگیمو عوض کنم چون داغونه
خستم واقعا
دخترعموی شوهرم باباش تاکسی داره شوهرش کارخونه داره اونم چه کارخونه ای! و میشه دایی زنداییم
من خودم پوشاک دارم البته نامزدم فعلا همسرمم گفت دیگه جمعش کن ولی من قبول نکردم فعلاجمعش کنم چون تنهایی اعصابم خورد می شه من برای تفریح پوشاک زدم وکارشروع کردم خیلی نمونده بریم سرخونه زندگیمون گفتم اون موقع جمع می کنم چون من حوصلم سرمی ره تفریحمه یه جورایی
عزیزم خیلی شرطه ک تو چ محیطی رفت و امد داشته باشی
من یه نمونه ش هستم
وقتی عقد کردیم شوهرم یه قرون پول تو جیبش نداشت که من پول تو جیبی که از بابام میگرفتم میدادم بهش اون موقع دانشجو بود
عروسی هم که کردیم ۳ ماه از سربازیش مونده بود و شاگرد یه مغازه بود سال ۹۸ حقوقش ۵۰۰ هزار تومن
۳ ماه بعد زندگیمون تغییر اساسی کرد البته با تلاش های زیاد همسرم
